قرآن كريم مشابه اوصاف و افعالى را براى خداوند متعال بيان مىكند براى انبياى الهى نيز اسناد مىدهد. در جمع ميان اين آيات بايد چنين گفت: آن اوصاف و افعال اولاً و بالذات در بارهى خداوند است و انبيا، مظهر اوصاف و كمالات حق هستند كه از لطف الهى بهرهمند شدهاند. در اين زمينه به نمونههاى زير توجه كنيد:
الف - حاكميت الهى
حضرت داود مظهر حاكميت الهى است؛ «إنّ الحكم الاّ اللّه»(287)و «يا داود إنّا جعلناك خليفة فى الأرض فاحكم بين النّاس بالحقّ».(288)
ب - رأفت و رحمت الهى
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مظهر رأفت و رحمت الهى است؛ «إنّ اللّه رؤف رحيم»(289)و «بالمؤمنين رؤف رحيم».(290)
ج - زنده كردن مردگان
حضرت عيسى مظهر زنده كردن مردههاست؛ «و أنّه هو أمات و أحيى»(291)و «و هو الّذى أحياكم»(292)و «و أحيى الموتى باذن اللّه».(293)
د - هدايت الهى
انبيا مظهر هدايت الهى؛ «قل اللّه يهدى للحقّ»(294)و «و جعلناهم ائمّة يهدون بأمرنا».(295)
اولياى الهى و علم غيب
آيات قرآن كريم در زمينهى علم غيب دو دسته است: نخست آياتى كه علم غيب را مخصوص خداوند معرفى كرده و از غير او نفى مىكند مانند: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلاّ هو»،(296)كليدهاى غيب به دست اوست و جز او كسى آنها را نمىداند.
گروه دوم آياتى است كه به روشنى نشانهى آگاهى اجمالى اولياى الهى از غيب است؛ «و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب و لكن اللّه يجتبى من رسله من يشاء»؛(297)چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند، ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كسى را كه بخواهد، برمىگزيند (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مىگذارد).
در اينجا طرق مختلفى براى جمع ميان آيات وجود دارد:
الف - منظور از اختصاص علم غيب به خدا، علم ذاتى و استقلالى است. بنا بر اين، غير او مستقلاً هيچ گونه آگاهى از غيب ندارند و ديگران هر چه دارند، از ناحيهى خداست، با الطاف و عنايات اوست و جنبهى تبعى دارد. شاهد اين جمع همين آيهى فوق است كه مىگويد: خداوند هيچ كس را از اسرار غيب آگاه نمىكند، مگر رسولانى را كه مرضىّ او هستند.
ب - اسرار غيب دو گونه است؛ قسمتى مخصوص به خداست و هيچ كس جز او نمىداند. مثل قيام قيامت و مانند آن، و قسمتى از آن را به انبيا و اوليا مىآموزد، چنان كه امير المؤمنينعليه السلام مىفرمايد: «و إنّما علم الغيب علم السّاعة و ما عدّده اللّه سبحانه بقوله: «إنّ اللّه عنده علم السّاعة و ينزّل الغيث و يعلم ما فى الأرحام و ما تدرى نفس ماذا تكسب غداً و ما تدرى نفس بأىّ أرض تموت»»؛(298)علم غيب تنها علم قيامت و موارد مذكور در اين است. آگاهى از زمان قيامت مخصوص خداست و اوست كه باران نازل مىكند و آنچه را در رحم مادران است، مىداند و هيچ كس نمىداند فردا چه مىكند يا در چه سرزمينى مىميرد.
سپس امام در شرح اين معنا افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار دارد، آگاه است كه پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل، سعادتمند است يا شقى، اهل دوزخ است يا بهشت؟ ... اينها علوم غيبى است كه غير از خدا كسى نمىداند و غير از آن علومى است كه خدا به پيامبرش تعليم كرده و او به من آموخته است.
ج - خداوند بالفعل از همهى اسرار غيب آگاه است، ولى انبيا و اوليا ممكن است بالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامى كه اراده كنند، خداوند به آنها تعليم مىدهد؛ اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا انجام مىگيرد. شاهد اين جمع رواياتى است كه در كتاب كافى با عنوان «إنّ الأئمّة إذا شاؤا أن يعلموا، علموا»؛ امامان هر گاه بخواهند چيزى را بدانند، به آنها تعليم داده مىشود.(299)
كيفر افترا بر خداوند
«و لو تقوّل علينا بعض الأقاويل * لأخذنا منه باليمين * ثمّ
لقطعنا من الوتين»(300)
اين آيه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را تهديد مىكند كه اگر سخنانى را بر ما افترا مىبست، دست راستش را مىگرفتيم، سپس شاهرگش را قطع مىكرديم.
علامه طباطبايىقدس سره به اين شبهه كه با وجود اين همه مدّعى نبوّت و سخنانى كه به دروغ به خداوند نسبت مىدهند، چرا خداوند با آنان چنين معاملهاى نمىكند؟ چنين پاسخ مىدهد: اين امر در حق پيامبران صادق و صحت دارد، نه هر مدّعى كذّابى.(301)
انبياى اولواالعزم
«فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرّسل»(302)
در آيهى فوق خداوند به پيامبر گويد: صبر كن همان گونه كه پيامبران صاحب عزم صبر و شكيبايى كردند؛ يعنى تو نيز از آن گروهى، پس بايد مانند آنان صبر كنى.
از قرآن مجيد چنين استفاده مىشود: انبياى اولوالعزم كسانى بودند كه خداوند از آنها پيمان محكم و استوارى گرفته است و آنها عبارتند از نوحعليه السلام ابراهيمعليه السلام موسىعليه السلام عيسىعليه السلام محمّدصلى الله عليه وآله؛ «و إذ أخذنا من النّبييّن ميثاقهم و منك و من نوح و إبراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و أخذنا منهم ميثاقاً غليظاً»(303). از آيات ديگر برمىآيد كه اين پنج نفر داراى شريعت و آيين جديد بودند؛ «شرع لكم من الدّين ما وصّى به نوحاً و الّذى أوحينا إليك و ما وصّينا به إبراهيم و موسى و عيسى»(304).
روايات فراوانى در منابع شيعه و سنّى در اين زمينه نقل شده است كه پيامبران اولواالعزم همين پنج نفر بودند.(305)