مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 10 - برهان تمانع و اثبات توحيد

  اگر پروردگارانى جز خداى متعال در آسمان‏ها و زمين باشند، بى‏ترديد هستى به فساد و تباهى كشانده مى‏شود، و چون هيچ گونه ناسازگارى در جهان خلقت به چشم نمى‏خورد و كمترين نارسايى در آن‏ها وجود ندارد، پس خدايانى غير از خداوند متعال وجود ندارد.
 قرآن كريم اين برهان را به صورت قياس استثنايى بيان مى‏كند كه يك قضيه‏ى شرطيه‏اش اين آيه است؛ «لو كان فيهما ءالهة الاّ اللّه لفسدتا»(51) و قضيه‏ى ديگر آن كه بطلان تالى را دربر دارد، در آيه‏ى ديگرى آمده است؛ «فارجع البصر هل ترى‏ من فطور».(52)

  11 - يگانگى خداوند در زمين و آسمان

  «هو الّذى فى السماء إله و فى الأرض إله»(53)
 ابو شاكر ديصانى كه يكى از منكران توحيد بود، به نظر خود براى قرآن كريم ايرادى يافته بود. روزى به هشام بن حكم گفت: در قرآن آيه‏اى وجود دارد كه عقيده‏ى ما (دوگانه پرستى) را تصديق مى‏كند. هشام گفت: كدام آيه را مى‏گويى؟ ابوشاكر آيه‏ى فوق را ذكر كرد كه معنايش اين است؛ «او كسى است كه در آسمان خداست و در زمين نيز خداست». هشام مى‏گويد من توان پلسخ دادن را نداشتم. از اين رو، در آن سال به زيارت خانه‏ى كعبه مشرف شدم و نزد امام صادق‏عليه السلام رفتم و جريان را گفتم. امام فرمود: اين، سخن فرد بى‏دينى است، هنگامى كه بازگشتى از او بپرس نام تو در كوفه چيست؟ مى‏گويد: فلان، بگو نام تو در بصره چيست؟ مى‏گويد: فلان، پس بگو پروردگار ما نيز همين گونه است؛ نام او در آسمان «اله» است و در زمين نيز نام او «اله» است. هشام مى‏گويد: هنگامى كه بازگشتم، به سراغ ابو شاكر رفتم و اين پاسخ را به او ارائه كردم. وى گفت: اين سخن از تو نيست، به يقين پاسخ را از حجاز آورده‏اى.(54)

  12 - شناخت پروردگار

  عموم مردم از مخلوق پى به خالق، و از مصنوع پى به صانع مى‏برند، چنانكه قرآن كريم مى‏فرمايد: «إنّ‏فى خلق السموات و الأرض .... لايات لقوم يعقلون»(55)؛ اما برخى از انسان‏ها مانند انبياى الهى، خداوند را به خودش مى‏شناسند، نه به غير او، و از صانع پى به مصنوع مى‏برند.همان گونه كه قرآن كريم مى‏فرمايد: «ألم ترإلى‏ ربّك كيف مدّ الظلّ»(56) به ما بنگر تا صنع ما بينى، نه اين كه به سايه بنگر تا ما را ببينى. اول خداوند مطرح است، بعد مصنوع او كه سايه باشد.(57)
 
 13 - دقت و تفكر در آفرينش شتر

  «أفلا ينظرون إلى الأبل كيف خلقت»(58)
 چرا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده است؟ اين حيوان ويژگى‏هاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مى‏سازد و به حق، آيتى است از آيات خدا. به برخى از آن‏ها توجه كنيد:
 الف - بعضى از چهارپايان تنها از گوشتشان استفاده مى‏شود و بعضى ديگر غالباً از شيرشان، و بعضى ديگر تنها براى سوارى سودمند است و بعضى براى باربرى؛ اما شتر حيوانى است كه تمام اين جهات در آن جمع است.
 ب - شتر نيرومندترين و مقاومترين حيوانات اهلى است. زيرا بار زيادى با خود مى‏برد و عجب اين كه به هنگامى كه خوابيده است، بار سنگينى را بر او حمل مى‏كنند و او با يك حركت برمى‏خيزد و روى پاى خود مى‏ايستد، در حالى كه چهارپايان ديگر قدرت چنين كارى را ندارند.
 ج - شتر مى‏تواند روزهاى متوالى (حدود يك هفته الى ده روز) تشنه بماند و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيارى دارد.
 د - شتر توان مسافرت طولانى هر روزه را داراست و مى‏تواند از زمين‏هاى صعب العبور بگذرد.
 ه - او از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مى‏خورد.
 و - او در شرايط نامساعد جوّى، در ميان طوفان‏هاى بيابان كه چشم و گوش را كور و كر مى‏كند، با ابزار خاصّى كه خداوند در پلك‏ها و گوش‏ها و بينىِ او آفريده است، مقاومت مى‏كند و به راه خود ادامه مى‏دهد.
 ز - شتر با تمام قدرتى كه دارد، از رام‏ترين حيوانات است؛ به گونه‏اى كه كودك خردسال نيز مى‏تواند مهار يك شتر را در دست گرفته، و آن را هدايت كند.
 خلاصه اين كه: ويژگى‏هاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او، انسان را متوجه خالق بزرگى مى‏كند كه آفريننده‏ى چنين موجودى است. ناگفته پيداست مراد از «نظر» در جمله‏ى «أفلا ينظرون» نگاه كردن عادى نيست، بلكه نگريستن با تفكر و انديشه است.(59)

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:نكته هايي از قرآن كريم3, ] [ 19:32 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

  4 - شكوفايى فطرت به هنگام خطر

 

 «هو الذّى يسيّركم فى البرّ و البحر... و ظنّوا أنّهم أحيط بهم دعواللّه‏ مخلصين له الدّين»(39)
 خداوند كسى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى‏دهد .... زمانى كه سرنشينان كشتى در محاصره‏ى بلا گرفتار مى‏شوند، خداوند را با اخلاص مى‏خوانند.
 شخصى خدمت امام صادق عليه السلام عرض كرد: دليلى بر وجود خداوند متعال بيان كنيد. حضرت فرمودند: آيا هنگامى كه كشتى دچار موج دريا شده، در حال سفر با آن بوده‏اى؟ گفت: آرى. آنگاه پرسيدند: آيا در آن لحظه، قلب تو به جايى متوجه شد، ناله و دعا كردى؟ گفت: آرى. حضرت فرمودند: خداوند همان كسى است كه در آن لحظه به آن متوجه شدى.(40)
 

 5 - عالم ذرّ و پيمان فطرت

  «و إذ أخذ ربّك من بنى ءَادم من ظهورهم ذرّيّتهم و أشهدهم على أنفسهم ألست بربّكم قالوا بلى‏»(41)
 خداوند در آيه‏ى فوق سخن از پيمانى مى‏آورد كه به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، اما اين كه اين پيمان چگونه بوده است، توضيحى در باره‏ى جزئيّات آن در متن آيه نيامده است، ليكن مفسران با اتّكا به روايات فراوان، نظرات مختلفى را بيان كرده‏اند كه از همه مهمتر دو نظر است:
 1 - هنگامى كه آدم آفريده شد، فرزندان آينده‏ى او تا آخرين فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بيرون آمدند (و طبق بعضى از روايات اين ذرات از كل آدم بيرون آمدند)، آن‏ها داراى عقل و شعور كافى براى شنيدن سخن و پاسخ گفتن بودند. در اين هنگام از طرف خداوند به آن‏ها خطاب شد: «ألست بربّكم»؛ آيا پروردگار شما نيستم؟ همگى در پاسخ گفتند: «بلى شهدنا»؛ آرى! بر اين حقيقت همگى گواهيم.
 سپس همه‏ى اين ذرات به صلب آدم‏عليه السلام (يا به گل آدم) بازگشتند و به همين جهت اين عالم را «عالم ذرّ» و اين پيمان را «پيمان ألست» مى‏نامند. بنا بر اين، پيمان مزبور يك پيمان تشريعى و قرار داد خود آگاه ميان انسان‏ها و پروردگارشان بوده است.
 2 - منظور از اين عالم و اين پيمان، همان عالم استعدادها و پيمان فطرت و تكوين و آفرينش است؛ به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند، خداوند استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آن‏ها داده است. هم در نهاد و فطرتشان اين سرّ الهى به صورت يك حسّ درون ذاتى به وديعه گذارده شده، هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خود آگاه.
 بنا بر اين، همه‏ى افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آن‏ها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخ آن‏ها نيز به همين زبان است.
 گفتنى است كه تفسير اوّل داراى اشكالاتى است كه بدان‏ها اشاره مى‏كنيم:
 الف - در متن آيات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است، نه خود آدم؛ «من بنى ءادم  من ظهورهم - ذريتهم»، در حالى كه تفسير اول از خود آدم يا از گل آدم سخن مى‏گويد.
 ب - اگر اين پيمان با خود آگاهى كافى و عقل و شعور گرفته شده، چگونه همگان آن را فراموش كرده‏اند و هيچ كس آن را به خاطر نمى‏آورد؟
 ج - هدف از چنين پيمانى چه بوده است؟ اگر هدف اين بوده كه پيمان گزاران با يادآورى آن در راه حق قدم بردارند و جز راه خداشناسى نپويند، بايد گفت: چنين هدفى به هيچ وجه از اين پيمان به دست نمى‏آيد. زيرا همه آن را فراموش كرده‏اند.
 بنا بر اين، تفسير دوم مناسب‏تر است كه منظور از اين سؤال و جواب يك پيمان فطرى بوده است كه الآن هم هر كس در درون جان خود آثار آن را مى‏يابد؛ «فطرت اللّه الّتى فطر النّاس عليها».(42)


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:نكته هايي از قرآن كريم2, ] [ 19:28 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 1 - اصول سه‏ گانه‏ ى اعتقادى

  اصول سه‏گانه‏ى اعتقادى گاهى در يك سوره مطرح است، چنان كه در سوره‏ى مباركه‏ى (يس) آمده است؛ «نبوّت» در ابتداى سوره بيان شده است؛ «انّك لمن المرسلين»، مبدأ و معاد نيز پايان آن؛ «فسبحان الّذى بيده ملكوت كل شى‏ء و اليه ترجعون»(26)، گاهى نيز اين سه اصل اعتقادى در يك آيه مطرح شده است؛ «ءامن الرّسول بما أنزل إليه من ربّه و المؤمنون كلّ ءامن باللّه و ملئكته و كتبه و رسله لا نفرّق بين أحد من رسله و قالوا سمعنا و أطعنا غفرانك ربّنا و إليك المصير»(27)، كه جمله‏ى «كلّ ءامن باللّه» ناظر به توحيد و جمله‏ى «لا نفرّق بين أحد من رسله» بيان كننده‏ى نبوت و جمله‏ى «و إليك المصير» اشاره به معاد است.

 2 - عدم شك در مبدأ و معاد

  قرآن كريم شك و ريب را از سه امر نفى كرده است: خداوند، قيامت، قرآن كريم. آنگاه، براى كسانى كه احياناً شك و ترديدى دارند، بدين شرح استدلال مى‏كند: 1 - در وجود ذات خداوند متعال هيچ شكى نيست؛ «أفى اللّه شك». زيرا او پديد آورنده‏ى نظام هستى است؛ «فاطر السّموات و الأرض».(28)

 2 - در معاد و روز قيامت نيز جاى هيچ شكى نيست؛ «ربّنا انّك جامع النّاس ليوم لاريب فيه».(29)زيرا خداوند انسان را از خاك آفريد؛ «يا أيّها النّاس ان كنتم فى ريب من البعث فإنّا خلقناكم من تراب».(30)
 3 - در قرآن كريم هيچ شكى نيست كه از ناحيه‏ى خداست؛ «لاريب فيه هدى للمتّقين».(31)زيرا تحدى مى‏كند و مى‏گويد: اگر شك داريد، سوره‏اى همانند قرآن بياوريد؛ «إن كنتم فى ريب مما نزّلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله».(32)

  3 - فطرت خدا آشنا

  قرآن كريم انسان را داراى فطرتى خداخواه و خداشناس معرفى مى‏كند؛ «فطرة اللّه الّتى فطر النّاس عليها لاتبديل لخلق اللّه»(33)تا فطرت او بيدار است، وى خداگرا و خداجوست، و همه‏ى هستى و دارايى‏هايش را از او مى‏داند؛ ليكن گاهى بر اثر غفلت از حقيقت خويشتن، به اسباب مادى دل مى‏بندد و در نتيجه، از پروردگارش غافل مى‏گردد و در اين صورت، اگر به سختى و مصيبتى گرفتار شود، نااميد و مضطرب خواهد شد؛ «و اذا أنعمنا على الإنسان أعرض و ناء بجانبه و إذا مسّه الشّرّ كان يؤساً».(34) بنا بر اين، انسان دو حال دارد: فطرى و عادى؛ بر اساس هوشيارى فطرى، چه در آسايش و رفاه، چه در سختى و بلا، دل سوى خدا دارد و بر پايه‏ى غفلت از فطرت، به نعمت‏هاى دنيوى مثل مال و جاه و فرزندان سرگرم است، ليكن حوادث تلخ مى‏تواند او را از خواب غفلت بيدار كرده و با خداى خويش آشنا سازد؛ «و اذا مسّكم الضّرّ فى البحر ضلّ من تدعون الاّ ايّاه»(35)و نيز «و اذا مسّ الانسان الضرّ دعانا لجنبه».(36) كوتاه سخن اين كه: انسان داراى فطرتى خداجوست، ليكن گاهى هنگام رفاه و آسايش از خداوند غافل مى‏شود، ولى زمان گرفتارى و ابتلا هوشيار مى‏گردد و يگانه موجودى را صدا مى‏زند كه توان برطرف كردن مشكلاتش را دارد و براى سهولت دستيابى به اهدافش، وعده‏ى اطاعت و شكرگزارى مى‏دهد؛ «لئن أنجينا من هذه لنكوننّ من الشّاكرين».(37) پيدايش چنين ارتكازى در انسان‏ها مبتنى بر رفتار اجتماعى آنهاست كه براى تأمين نيازهاى خويش اقدام به معامله مى‏كنند و چيزى مى‏دهند و در مقابلش چيز ديگرى مى‏ستانند. بدين جهت، در ارتباط با خداوند سبحان نيز چنين عمل مى‏كنند، در حالى كه ساحت مقدسش منزه از احتياج است. توسل و رويكرد انسان به خداى سبحان، هر چند در حالت اضطرار و بيچارگى باشد، دليل روشنى بر وجود فطرت خداجو و خداگراى اوست، گرچه پس از رسيدن به ساحل امن و رهايى از مصايب دوباره ناسپاسى مى‏كند؛ «ثم أنتم تشركون».(38)

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:نكته هايي از قرآن كريم , ] [ 19:15 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 روايات‏
 1 - عدم رحمت در جهنم‏
 قال على‏عليه السلام : «احذروا ناراً قعرها بعيد و حرّها شديد و عذابها جديد دار ليس فيها رحمة و لا تسمع فيها دعوة و لا تفرج فيها كُربة».
 بپرهيزيد از آتشى كه ژرفاى آن دور و حرارت آن زياد و سخت و عذاب آن تازه است و جهنم منزلى است كه هيچ رحمت در آن وجود ندارد سخن كسى در آن شنيده نمى‏شود و گرفتارى هيچ كسى بر طرف نمى‏شود . (شرح نهج البلاغه / 15 / 164)

  2 - تنگ بودن جهنم‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «فى قوله تعالى: «و اذا القوا منها مكاناً ضيّقاً» قال والذى نفسى بيده انّهم يستكرهون فى النار كما يستكره الوتد فى الحائط».
 پيامبر درباره آيه شريفه مى‏فرمايد وقتى جهنّمى‏ها در آتش قرار مى‏گيرند در مكان تنگى واقع مى‏شوند فرمود سوگند به كسى كه جانم در دست اوست آنها در آتش چنان در فشار قرار مى‏گيرند چنانكه ميخ در ديوار در فشار قرار مى‏گيرد. (نور الثقلين / 4 / 8)

  3 - عدم طاقت بشر در جهنم‏
 قال على‏عليه السلام : «اعلموا انّه ليس لهذا الجلد الرقيق الصبر على النار فارحموا نفوسكم فانّكم قد جرّبتموها فى مصائب الدنيا افرأيتم جزع احدكم من الشوكة تصيبه و العثرة تدميه ...».
 آگاه باشيد اين پوست نازك تن طاقت آتش دوزخ را ندارد پس به خود رحم كنيد، شما مصيبت‏هاى دنيا را آزموديد، آيا ناراحتى يكى از افراد خود را بر اثر خارى كه در بدنش فرو رفته يا در زمين خوردن پايش مجروح شده ديده‏ايد كه تحمّل آن مشكل است . (نهج البلاغه / خطبه 183)

  4 - شدت يك حلقه زنجير جهنم‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «لو انّ حلقة واحدة من السلسلة التى طولها سبعون ذراعاً وضعت على الدنيا لذابت الدنيا من حرّها».
 اگر يك حلقه از زنجير آتشى قيامت كه طول آن هفتاد ذراع است در دنيا قرار گيرد تمام دنيا از حرارت آن آب مى‏شوند و از بين مى‏روند . (بحار / 8 / 280)

  5 - در امان بودن اهل توحيد از عذاب‏
 قال الصادق‏عليه السلام : «ان اللَّه تبارك و تعالى اقسم بعزّته و جلاله ان لا يعذّب اهل توحيده بالنار ابداً». (توحيد / 20)
 خداوند به عزّت و جلال خود سوگند ياد كرده كه موحّدان را به آتش هرگز نسوزاند .

  6 - عبوس بودن مالك دوزخ‏
 عن ابى جعفر الباقرعليه السلام قال: «ان رسول اللَّه حيث اُسرى به لم يمرّ بخلق من خلق اللَّه الاّ رأى منه ما يحب من البشر و اللطف و السّرور به حتى مرّ بخلق من خلق اللَّه ... فوجده عابساً فقال: يا جبرئيل! ... من هذا قال: هذا مالك خازن النار هكذا خلقه ربه...».
 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در شب معراج به هركدام از مخلوقات الهى كه برخورد كرد آنها را داراى مسرت و خوشحالى مشاهده كرد تا اينكه به يك مخلوقى برخورد نمود كه چهره او در هم كشيده بود پرسيد اى جبرئيل اين شخص كيست؟ گفت اين (مالك) خازن جهنّم است. خداوند او را اين چنين عبوس و چهره در هم كشيده آفريده است . (بحار / 8 / 284)

  7 - طبقات جهنم‏
 قال الصادق‏عليه السلام : «انّ جهنم لها سبعة ابواب اطباق بعضها فوق بعض وضع احدى يديه على الاخرى فقال هكذا و انّ اللَّه وضع الجنان على الارض و وضع الميزان بعضها فوق بعض فاسفلها جهنّم و فوقها لظى و فوقها الحطمة و فوقها سقر و فوقها الجحيم و فوقها السعير و فوقها الهاوية».
 دوزخ داراى هفت طبقه است كه برخى بالاى بعضى مى‏باشد و يكى از دست‏هاى مبارك را بر ديگرى گذارد، فرمود اينچنين و خداوند بهشت را بر روى زمين قرار داده است و بعضى از آتش دوزخ را بر بعضى ديگر نهاده است كه پايين‏ترين آنها جهنّم است و بالاى آن لظى (آتش با زبانه جهنم) و بالاى آن حطمه (آتش سخت سوزان) و بالاى آن سقر و بالاى آن جحيم و سعير (آتش افروخته) و بالاى آن هاويه مى‏باشد. (تفسير صافى/266)
 اشاره‏
 الف - نوف بكالى مى گويد: حضرت على عليه السلام رانيمه شب درحال گريه و مناجات ديدم به من فرمود: آيا بيدارى؟ عرض كردم: بيدارم. حضرت فرمود: «يا نوف ان طال بكاؤك فى هذه الليله مخافة من اللَّه قرّت عيناك غداً بين يدى اللَّه عز و جل يا نوف! انه ليس من قطرة قطرت من عين رجل من خشية اللَّه الاّ اطفأت بحاراً من النيران». (سفينة البحار / 1 / 354)
 ب - عقيل از حضرت على‏عليه السلام سهميه‏ى بيشترى تقاضا كرد. حضرت آهن داغ را به او نزديك كرد و او ناله كرد. حضرت فرمود : «اتئنّ من اذى و لا ائنّ من لظى‏». (بحار/40/ 347)
 ج - پيامبر اكرم فرمود: روز قيامت من و على در صراط مى‏ايستيم در حالى كه شمشير در دست داريم هيچ انسانى از صراط عبور نمى‏كند مگر آنكه از ولايت على سؤال مى‏شود هر شخصى كه جواز عبور داشت نجات پيدا مى‏كند و الاّ با شمشير او را وارد جهنم مى‏سازيم سپس حضرت آيه شريفه «وقفوهم انهم مسئولون» (صافات، 24) را تلاوت نمود. (سفينه / 1 / 210)  

 

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:عذاب جهنّم2, ] [ 17:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 آيات‏
 1 - هفت در براى جهنم :
 «و انّ جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب» حجر، 44-43
 و دوزخ ميعادگاه همه آنهاست و هفت در دارد .

  2 - خشم و خروش جهنم :
 «اذا رأتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظّا و زفيراً» فرقان، 12
 هنگامى كه اين آتش آنان را از مكانى دور ببيند صداى وحشتناك و خشم آلودش را كه با نفس زدن شديد همراه است مى‏شنوند .

  3 - آوردن جهنم براى تبهكاران :
 «و جيئ يومئذٍ بجهنّم» فجر، 23
 در آن روز جهنم را حاضر مى‏كنند .

  4 - تسلّط جهنم بر كافران :
 «انّ جهنّم لمحيطة بالكافرين» توبه، 49
 جهنم كافران را احاطه كرده است .

  5 - جهنم داراى نگهبان :
 «... و قال لهم خزنتها الم يأتكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربّكم...» زمر، 71
 نگهبانان دوزخ به آنها مى‏گويند آيا رسولانى از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند

 6 - تعداد نگهبانان جهنّم :
 «عليها تسعة عشر و ما جعلنا اصحاب النار الاّ ملئكة» مدثّر، 30-29
 نوزده نفر از فرشتگان عذاب بر آن گمارده شده‏اند مأموران دوزخ را فقط فرشتگان قرار داديم .

  7 - افزون‏طلبى جهنم :
 «يوم نقول لجهنّم هل امتلأت و تقول هل من مزيد» ق، 30
 به‏خاطر بياوريد روزى راكه به جهنم مى‏گوييم آيا پر شده‏اى و او مى‏گويد آيا افزون بر اين هم هست؟

  8 - دوزخيان در غل و زنجير :
 «و ترى المجرمين يومئذ مقرّنين فى الاصفاد» ابراهيم، 49
 ودرآن روز مجرمان را با هم در غل و زنجير مى‏بينى كه دست‏ها و گردنهايشان را به هم بسته‏اند.

  9 - فوران آتش دوزخ :
 «اذا القوا فيها سمعوا لها شهيقاً و هى تفور» ملك، 7
 هنگامى كه در آن افكنده شوند صداى وحشتناكى از آن مى‏شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى‏جوشد .

  10 - شدت غضب آتش دوزخ :
 «تكاد تميّز من الغيظ» نزديك است دوزخ از شدت غضب پاره پاره شود . ملك، 8

  11 - خاموش نشدن آتش دوزخ :
 «كلما خبت زدناهم سعيراً» اسراء 97
 هر زمان آتش آن فرو نشيند شعله تازه‏اى بر آنان مى‏افزاييم .

  12 - شعله كشيدن آتش دوزخ :
 «كلاّ انّها لظى‏» معارج، 15
 اما هرگز چنين نسيت كه با اينها بتوان نجات يافت آرى شعله‏هاى سوزان آتش است .

  13 - تسلّط آتش دوزخ بر باطن :
 «الّتى تطلع على الافئدة» آتشى كه از دلها سر مى‏زند . همزه، 7

  14 - عدم مرگ در دوزخ :
 «لا يقضى عليهم فيموتوا»هرگز فرمان مرگشان صادر نمى‏شود تا بميرند . فاطر، 36
 «و يأتيه الموت، من كلّ مكان و ما هو بميّت» ابراهيم، 16
 و مرگ از هر جا به سراغ او مى‏آيد ولى با اين همه نمى‏ميرد .
 
15 - پر مايه و غليظ بودن عذاب جهنم :
 «و من ورائه عذاب غليظ» و به دنبال آن عذاب شديدى است . ابراهيم، 17

  16 - چهره‏هاى عبوس و درهم كشيده دوزخيان :
 «تلفح وجوههم النار و هم فيها كالحون» مؤمنون، 104
 شعله‏هاى سوزان آتش همچون شمشير به صورتهايشان نواخته مى‏شود و در دوزخ چهره‏اى عبوس دارند .

  17 - لباس دوزخيان :
 «لهم ثياب من نار» لباس‏هايى از آتش براى آنها بريده شده است. حج، 20

  18 - غذاى دوزخيان :
 «ليس لهم طعام الاّ من ضريع لايسمن و لا يغنى من جوع» غاشيه، 7-6
 غذايى جز از ضريع خار خشك تلخ و بدبو ندارند غذايى كه نه آنها را فربه مى‏كند و نه از گرسنگى مى‏رهاند .

  19 - غذاى دوزخيان همچون فلز گداخته :
 «انّ شجرة الزقّوم طعام الاثيم كالمهل يغلى فى البطون كغلى الحميم» دخان، 46-43
 مسلّماً درخت زقّوم غذاى گناه‏كاران است همانند فلز گداخته در شكم‏ها مى‏جوشد، جوششى همچون آب سوزان .

  20 - سايه‏هاى جهنم نه خنك است نه مفيد:


 «و ظلّ من يحموم لابارد و لا كريم» واقعه، 44
 سايه‏اى كه نه خنك است و نه آرام بخش و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا .

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:عذاب جهنّم, ] [ 17:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 قال على‏عليه السلام: «انه ليس لانفسكم ثمن الاّ الجنة فلا تبيعوها الاّ بها».
 به درستى كه ارزش جان شما نيست مگر بهشت، پس جان خود را به غير آن نفروشيد . (بحار / 78 / 13)

 

 2 - بهشت ثمن اعتقاد به وحدانيت‏
 قال الصادق‏عليه السلام: «قول لا اله الاّ اللَّه ثمن الجنة».
 اعتقاد به وحدانيت خداوند متعال بهاء و ثمن بهشت است . (توحيد صدوق / 21)

  3 - رسيدن بهشت در پرتو تحمل شدائد
 قال على‏عليه السلام: «بالمكاره تنال الجنة».
 به وسيله تحمّل شدائد و ناگوارى‏ها انسان به بهشت مى‏رسد . (غرر الحكم / 4204)

  4 - كمترين منزل براى بهشتى‏
 قال الصادق‏عليه السلام: «انّ ادنى اهل الجنة منزلاً لو نزل به الثقلان الجن و الانس لوسعهم طعاماً و شراباً و لا ينقص مما عنده شى‏ء».
 بهشتيانى كه داراى كمترين مقام و درجه‏اند (مقامشان چنان است كه) اگر تمام انسان‏ها و جن‏ها مهمان او شوند همه از طعام و شرابش سير شوند و چيزى از آن كاسته نمى‏گردد. (بحار / 8 / 120)

  5 - ورود به بهشت در پرتو رحمت خداوند
 قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «لن يدخل الجنة الاّ برحمة اللَّه قالوا و لا انت قال: و لا انا الاّ ان يتغمدّنى اللَّه».
 هرگز كسى داخل بهشت نمى‏شود مگر به رحمت خدا، گفتند و تو نيز اى رسول خدا؟ فرمود: و من نيز، مگر آنكه خدايم مشمول رحمت و فضل خويش فرمايد . (كنزل‏العمال / 10407)

  6 - ورود به بهشت و خوشحال نمودن كودكان و يتيمان
 قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «ان فى الجنة داراً يقال لها دارالفرح لا يدخلها الاّ من فرّح الصبيان و فى رواية اخرى الاّ من فرّح اليتامى».
 به درستى كه در بهشت منزلى است كه به آن منزل‏ها خانه شادمانى گفته مى‏شود و داخل آن نمى‏شود مگر كسى كه كودكان را شادمان كند در روايت ديگر است مگر آنكه يتيمان را مسرور سازد .
 (كنزل‏العمال / 9 / 6008)

  7 - نسوزاندن درختان بهشتى‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «من قال سبحان اللَّه غرس اللَّه له بها شجرة فى الجنة و من قال الحمد للَّه غرس اللَّه له بها شجرة فى الجنة ... فقال رجل من قريش يا رسول اللَّه انّ شجرنا فى الجنة لكثير قال نعم ولكن اياكم ان ترسلوا عليها نيراناً فتحرقوها...».
 هركس سبحان اللَّه بگويد، خداوند درختى را در بهشت براى او مى‏كارد و هركس الحمد للَّه بگويد، خداوند درختى رابراى او مى‏كارد ،شخصى از قريش گفت اى رسول خدا به درستى كه درختان ما در بهشت زياد است حضرت فرمودند آرى بپرهيزيد از اينكه آتشى بفرستيد كه آنها را بسوزاند. (امالى‏صدوق / 486)

  8 - تكامل در بهشت‏
 قال زين العابدين‏عليه السلام: «عليك بالقرآن فان اللَّه خلق الجنة ... و جعل درجاتها على قدر آيات القرآن فمن قرأ القرآن قال له اقرأ وارق».
 بر شما باد به تمسّك به قرآن به درستى كه خداوند درجات بهشت را به اندازه آيات قرآن قرار داده پس به قارى قرآن گفته مى‏شود بخوان و بالا برو . (بحار / 8 / 133)

  9 - پاكيزه‏ترين نعمت بهشتى‏
 قال على‏عليه السلام : «انّ اطيب شى‏ء فى الجنة لذةً الحب فى اللَّه و الحمد لله قال اللَّه عزّوجلّ: «و اخر دعويهم ان الحمد للَّه رب العالمين» ...».
 بهترين چيز از نظر لذّت روحى در بهشت محبّت به خدا و گفتن الحمد للَّه است زيرا خداوند مى‏فرمايد آخرين سخن اهل بهشت گفتن (الحمدللَّه ربّ العالمين) است . (بحار / 69 / 251)

  10 - عظمت نعمت‏هاى بهشتى‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «قال اللَّه تعالى: «اعددت لعبادى الصالحين ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر».
 خداوند مى‏فرمايد: براى بندگان شايسته خود آماده كرده‏ام نعمت هايى را كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است . (بحار / 8 / 92)

  11 - شرايط رفتن به بهشت‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «من قال لااله‏الاّاللَّه مخلصاً دخل الجنة و اخلاصه ان تحجزه لااله الااللَّه عما حرّم اللَّه عزّ و جلّ».
 كسى كه خالصانه (لا اله الا اللَّه) بگويد وارد بهشت مى‏شود و اخلاص در اين جمله آن است كه او را از گناهان بازدارد . (توحيد / 28)

  12 - اولين مهمانان بهشت‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «اول من يدخل الجنة من خلق اللَّه الفقراء»
 اولين گروهى كه وارد بهشت مى‏شود فقرا هستند . (كنز العمال / 16636)
 و «اول من يدخل الجنة الشهيد».
 نخستين گروهى كه وارد بهشت مى‏شود شهدا هستند . (تنبيه الخواطر / 1 / 57)

  13 - درجات بهشت‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «الجنة مأة درجة ما بين كل درجتين كما بين السماء و الارض».
 بهشت داراى صد درجه است كه ميان هر درجه‏اش فاصله به اندازه آسمان تا زمين است .

  14 - در اختيار بودن پرنده‏ى بهشتى‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «انك لتنظر الى الطير فى الجنة و تشتهيه فيخرّ بين يديك مشوية».
 به درستى كه در بهشت نگاه به پرنده مى‏كنى و به آن تمايل پيدا مى‏كنى در آن هنگام آن پرنده آماده در جلوى تو قرار مى‏گيرد . (محجة البيضاء / 8 / 373)

  15 - نوشيدنى‏هاى بهشتى‏
 عن النبى‏صلى الله عليه وآله وسلم قال: «قوله تعالى: «و مزاجه من تسنيم» (مطففين / 28) قال هو اشرف شراب فى الجنة يشرب محمد و آل محمد و هم المقرّبون السابقون ...».
 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم درباره آيه شريفه فرمودند بهترين شراب در بهشت تسنيم است كه محمد و آل محمد كه مقرّبان درگاه خدا و پيشى گيرندگان در ايمان هستند از آن بهره‏مند مى‏شوند . (بحار / 8 / 150)
 
 16 - اشتياق بهشت به حضرت على‏عليه السلام و اصحاب او
 عن اميرالمؤمنين‏عليه السلام: «قال النبى الجنّة تشتاق اليك يا على و الى عمار و سلمان و ابى‏ذر و المقداد».
 پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به على عليه السلام فرمود: بهشت علاقه‏مند به تو و به سلمان و ابوذر و مقداد است. (بحار / 22 / 325)
 اشاره‏
 الف - پيامبر سوار بر شتر به سوى جنگ مى‏رفت. عربى آمد و ركاب شتر را گرفت و گفت: به من عملى بياموز كه به وسيله‏ى آن به بهشت بروم؛ «علّمنى عملاً ادخل به الجنة». پيامبر فرمود: هر گونه كه دوست دارى مردم با تو رفتار كنند با مردم رفتار كن و هر گونه كه ناخوش دارى مردم با تو رفتار كنند با آنان آن گونه رفتار نكن، جلوى شتر را رها كن تا حركت كند. (كافى / 2 / 117)
 ب - گروهى نزد پيامبر آمدند و گفتند يا رسول اللَّه! بهشت را براى ما ضمانت كن. حضرت فرمود: به شرط اين كه با سجده‏هاى طولانى مرا كمك كنيد؛ «على ان تعينونى بطول السجود». (امالى طوسى / 664)
 ج - شخصى نزد پيامبر آمد و گفت: دعا كنيد خداوند چشم نابيناى مرا شفا دهد. حضرت فرمود: آيا بهشت نزد تو محبوبتر است يا اينكه چشم تو بينا شود. عرض كرد: بهشت. حضرت فرمود: خداوند كريم‏تر از آن است كه فردى را در دنيا به نابينائى مبتلا سازد و او را در قيامت وارد بهشت نسازد. (سفينه / 1 / 316)

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:بهشت ثمن جان مؤمن‏, ] [ 17:24 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 آيات‏
 خوردنيهاى بهشت‏
 1 - همه نوع ميوه :
 «و لهم فيها من كل الثمرات» محمد، 14
 براى آنان در آن از همه انواع ميوه‏ها وجود دارد .

  2 - انتخاب انواع ميوه‏ها :
 «و فاكهة ممّا يتخيرون و فواكه مما يشتهون» واقعه، 19؛ مرسلات، 42
 و ميوه هايى از هر نوع كه انتخاب كنند و ميوه هايى از آنچه مايل باشند .

  3 - دستيابى به ميوه‏ها :
 «و ذلّلت قطوفها تذليلاً» دهر، 15
 و چيدن ميوه‏هايش بسيار آسان است .
 قطوفها دانية الحاقة، 23
 كه ميوه‏هايش در دسترس است .

  4 - دو نوع مختلف از ميوه‏ها :
 «فيها من كل فاكهة زوجان» رحمن، 52
 در آن دو از هر ميوه‏اى دو نوع وجود دارد .

  5 - دوام خوردنيهاى بهشت :
 «اُكلها دائم» رعد، 35
 ميوه آن هميشگى است .
 «لا مقطوعة و لا ممنوعة» واقعه، 33
 كه هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود .

  6 - انواع ميوه‏ها و گوشتها :
 «و امددناهم بفاكهة و لحم مما يشتهون» طور، 22
 و همواره از انواع ميوه‏ها و گوشت‏ها از هر نوع كه بخواهند در اختيارشان مى‏گذاريم .

  7 - گوشت پرنده‏ها :


 «و لحم طير مما يشتهون» واقعه، 19
 و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند .


ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:نعمتهاى بهشت, ] [ 10:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 آيات‏
 
1 - شرك
 «لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكونن من الخاسرين» زمر، 65
 اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود .

  2 - اختيار كفر بعد از ايمان
 «و من يكفر بالايمان فقط حبط عمله» مائده، 5
 و كسى كه انكار كند آنچه بايد به آن ايمان بياورد اعمال او تباه مى‏گردد .

  3 - ارتداد از دين
 «و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة» بقره، 217
 و كسى كه از آئينش برگردد و در حال كفر بميرد تمام اعمال نيك او در دنيا و آخرت بر باد مى‏رود.

  4 - نفاق
 «و يقول الّذين امنوا اهؤلاء الذين اقسموا باللَّه جهد ايمانهم انهم لمعكم حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين» مائده، 53 آنها كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند آيا اين منافقان همانها هستند كه با نهايت تأكيد سوگند ياد كردند كه با شما هستند؟ آرى اعمالشان نابود گشت و زيانكار شدند .

  5 - كفر به آيات خداوند و قيامت
 «اولئك الذين كفروا بايات ربّهم و لقائهم فحبطت اعمالهم» كهف، 105
 آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند به همين جهت اعمالشان حبط و نابود شد  
6 - داد و فرياد زدن در محضر پيامبر اكرم (ص)
 «يا ايها الذين امنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النّبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون» حجرات، 2 اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد و در برابر او بلند سخن مگوييد آنگونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‏كنند مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى‏دانيد .

ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:عوامل حبط عمل, ] [ 10:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 1 - پيامبران؛

قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «يشفع الانبياء فى كل من كان يشهد ان لا اله الاّ اللَّه مخلصاً».
 پيامبران درباره كسانى كه به وحدانيت خداوند خالصانه معتقد باشند شفاعت مى‏كنند. (مسند احمد / 1 / 12)

  2 - امامان و حضرت زهراعليهم السلام ؛

قال على‏عليه السلام : «لنا شفاعة و لاهل مودّتنا شفاعة».
 براى ما امامان و براى دوستان ما شفاعت ثابت است . (مناقب / 2 / 15)

  3 - قرآن كريم؛

قال على‏عليه السلام : «اعلموا انّ القرآن شافع مشفّع».
 بدانيد كه قرآن شفاعت كننده‏اى است كه شفاعت او پذيرفته مى‏شود . (نهج‏البلاغه/خطبه‏171)

  4 - مؤمنان؛

سئل الصادق‏عليه السلام عن المؤمن هل يشفع فى اهله؟ قال: «نعم المؤمن يشفع فيشفع».
 از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه آيا مؤمن براى اهل خود شفاعت مى‏كند؟ فرمود آرى شفاعت مى‏كند و شفاعتش پذيرفته مى‏شود . (محاسن برقى / 184)

  5 - همسايگان؛

قال الصادق‏عليه السلام : «ان الجار يشفع جاره».
 به درستى كه همسايه براى همسايه خودش شفاعت مى‏كند . (بحار / 8 / 43)

  6 - فرشتگان؛

قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «يشفع النبيون والملائكة ...».
 پيامبران و فرشتگان شفاعت مى‏كنند . (صحيح بخارى/1/160)

 

 7 - شهيدان

8 - دانشمندان

قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «يشفع يوم القيامة. الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء». (سنن ابن ماجه / 2 / 1443)


ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:شفيعان درگاه الهى‏, ] [ 10:23 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 1 - بيم دادن از روز حسرت
 «و انذرهم يوم الحسرة اذ قضى الامر و هم فى غفلة و هم لا يؤمنون» مريم، 39
 آنان را از روز حسرت بترسان در آن هنگام كه همه چيز پايان مى‏يابد و آنها در غفلتند و ايمان نمى‏آورند .

  2 - قيامت روز حسرت براى مسخره كنندگان
 «يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الّا كانوا به يستهزؤن» يس، 30
 افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايت آنان نيامده مگر اينكه او را استهزاء مى‏كردند .

  3 - قيامت روز حسرت براى كافران
 «و انّه لحسرة على الكافرين» حاقه، 50
 و آن (روز قيامت) مايه حسرت كافران است .

  4 - قيامت روز حسرت بر اعمال گذشته تبهكاران
 «قال الذين اتّبعوا لو انّ لنا كرة فنتبرّأ منهم كما تبرّءوا منّا كذلك يريهم اللَّه اعمالهم حسرات عليهم و ما هم بخارجين من النّار» بقره 167
در اين هنگام پيروان مى‏گويند كاش بار ديگر برمى‏گشتيم تا از آنها بيزارى جوييم آنچنانكه آنان امروز از ما بيزارى جستند آرى خداوند اينچنين اعمال آنها را بصورت حسرت زايى به آنان نشان مى‏دهد و هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد .

  5 - قيامت روز حسرت بر كوتاهى نسبت به اعمال
 «ان تقول نفس يا حسرتا على ما فرّطت فى جنب اللَّه و ان كنت لمن الساخرين» زمر 56
 اين دستورات براى آن است كه مبادا كسى روز قيامت بگويد افسوس بر من از كوتاهى‏هايى كه در اطاعت فرمان خدا كردم و از مسخره كنندگان بودم .


ادامه مطلب
[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:قيامت روز حسرت در آيات‏, ] [ 8:22 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 1 - ضرورت محاسبه نفس‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «يا اباذر حاسب نفسك قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابك غداً وزن نفسك قبل ان توزن و تجهّز للعرض الاكبر يوم تعرض لا تخفى على اللَّه خافية».
 اى اباذر! به حساب نفس خود برس پيش از آنكه به حساب نفس تو برسند زيرا اين عمل براى روز حساب آسانتر خواهد بود و خود را سنجش نما قبل از آنكه تو را بسنجند و براى روز بزرگ كه اعمال انسان در پيشگاه خداوند متعال عرضه مى شود آماده باش روزى كه هيچ چيز پنهان نمى‏ماند. (بحار / 77 / 83)

  2 - محاسبه در هر روز
 قال الكاظم‏عليه السلام: «ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم فان عمل خيراً استزاد اللَّه منه و حمد اللَّه عليه و ان عمل شراً استغفر اللَّه و تاب اليه».
 از ما نيست كسى كه به حساب نفس خود در هر روز نرسد اگر عمل خوبى انجام داده از خداوند طلب زيادى كند و او را سپاس گويد و اگر عمل بدى انجام داده طلب مغفرت كند و توبه نمايد. (بحار / 70 / 72)

  3 - محاسبه‏ى نفس نشانه‏ى تقوا
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «لا يكون الرجل من المتقين حتى يحاسب نفسه اشدّ من محاسبة الشريك شريكه فيعلم من اين مطعمه و من اين مشربه و من اين ملبسه امن حلّ ام من حرام».
 انسان از پرهيزكاران نيست مگر آنكه در حسابرسى نفس خود از شريك نسبت به شريكش سخت گيرتر باشد و بداند كه طعام و نوشيدنى و لباس او از كجا تهيه شده از حلال يا حرام. (مكارم الاخلاق / 2 / 375)

  4 - آثار محاسبه‏ى نفس‏
 الف - سود و منفعت؛ قال على‏عليه السلام : «من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر و من خاف امن».
 هركس به حساب نفس خود برسد سودبرده و هركسى غفلت بورزد زيان ديده و هركس بترسد در امان است . (بحار / 70 / 73)
 ب - اطلاع بر عيوب و اصلاح آن ؛ قال على‏عليه السلام : «من حاسب نفسه وقف على عيوبه و احاط بذنوبه و استقال الذنوب و اصلح العيوب».
 هركس به حساب نفس خود رسيدگى كند بر عيب‏هاى خود مطّلع مى‏شود و به گناهان خود احاطه پيدا مى‏كند و در صدد بر مى‏آيد گناهان خود را از بين ببرد و عيب‏هاى خود را اصلاح كند. (غرر الحكم / 8927)

  5 - عوامل آسانى محاسبه در قيامت‏
 الف - حسن خلق؛ قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم : «حسّن خلقك يخفّف اللَّه حسابك».
 اخلاق خود را نيكو گردان خداوند حساب را بر شما تخفيف مى‏دهد . (بحار/71/383)
 ب - قناعت؛ قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «اقنع بما اتيته يخفف عليك الحساب».
 به آنچه خداوند به شما داده قناعت بورزيد خداوند حساب را بر شما تخفيف مى‏دهد. (اعلام‏الدين/344)
 ج - صله‏رحم؛ قال الصادق‏عليه السلام : «انّ صلة الرحم تهوّن الحساب يوم‏القيامة».
 به درستى كه صله رحم مايه آسانى حساب مى‏گردد . (بحار/74/102)
 اشاره‏
 الف) شخصى به نام توبة بن صمّه برنامه‏ى محاسبه نفس داشت روزى عمر شصت ساله خود را در تعداد ايام سال كه (365) روز است محاسبه كرد و با خود گفت: اگر در هر روزى يك گناه مرتكب شده باشم من بيش از بيست هزار گناه انجام داده‏ام آهى كشيد و از دار دنيا رفت (منازل‏الاخرة محدث قمى‏رحمه الله 97)
 ب) پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:... خداوند وقتى مخلوقات را مى‏آفريند رزق آنها را از حلال تقسيم مى‏نمايد. بنابراين هر انسانى به طرف حرام برود از حلال به همان اندازه كم مى‏شود و در قيامت به خاطر ارتكاب حرام محاسبه مى‏شود. (بحار 5 / 148)

[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:حساب در قيامت درروايات‏, ] [ 8:19 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم : «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته. فالامام يسأل عن النّاس و الرجل يسأل عن اهله و المرأة تسأل عن بيت زوجها و العبد عن مال يسأل» .
 همه شما نگهبان هستيد و همه درباره‏ى آنچه را بايد نگهبانى كنيد مورد سؤال قرار مى‏گيريد. رهبر درباره مردم و مرد درباره خانواده‏اش و بنده به خاطر مال مولاى خود مسؤول مى‏باشد. (الميزان 8 / 12)

  2 - سؤال از چهار امر در قيامت
 قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم : «لا تزول قد ما عبد يسئل من اربع عن عمره فيما افناه و من شبابه فيما ابلاه و من ماله عما اكتسب و فيما انفق و عن حبّنا اهل البيت».
 هيچ انسانى در قيامت قدم از قدم برنمى‏دارد جز آنكه از چهار چيز از او سؤال مى‏كنند، از عمرش كه در چه راهى فنا كرده و از جوانى او كه در چه مسيرى گذرانده و از ثروتش كه از چه راهى به دست آورده و مصرف كرده و از دوستى ما اهل بيت . (بحار 7 / 278)

  3 - سؤال از اعضاء و جوارح
 قال الصادق عليه السلام : «انّ السمع و البصر و الفؤاد كلّ اولئك كان عنه مسؤولاً». قال يسأل السمع عمّا سمع و البصر عمّا نظر اليه و الفؤاد عمّا عقد عليه» .
 به راستى كه گوش و چشم و قلب از همه آنها سؤال مى‏شود، امام صادق عليه السلام در تفسير آيه مى‏فرمايد گوش از آنچه شنيده و چشم از آنچه ديده و قلب از آنچه كه به آن گره خورده سؤال مى‏شود . (كافى 3 / 65)
 
 4 - سؤال از شهرها و بندگان‏
 قال على عليه السلام: «اتّقوا اللَّه فى عباده و بلاده فأنّكم مسئولون حتى عن البقاع و البهائم».
 از خدا بترسيد زيرا شما در قيامت در پيشگاه خدا مسؤول بندگان خدا، شهرها، خانه‏ها و حيوانات هستيد . (نهج‏البلاغه خطبه 167)


ادامه مطلب
[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:سؤال از همه مردم در قيامت , ] [ 8:16 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اينك كه اصل برابري ذاتي و همانندي ها ميان زن و مرد، روشن شد به برخي از تفاوت هاي موجود ميان زن و مرد اشاره مي كنيم با اين توضيح كه برخي تفاوت هاي جسمي و نيز رواني كه ميان زنان و مردان وجود دارد، سراسر تابع حكمت الهي و به مصلحت هردوست و همين تفاوت هاي حقيقي است كه موجب برخي تفاوت هاي حقوقي ميان آن دو مي شود كه منافاتي با برابري ذاتي و اصل عدالت ميان آن دو ندارد به ويژه آنكه تفاوت در تشريع و حقوق نيز صرفاً تفاوت در نوع عمل زن و مرد است نه در هدف نهايي و نتيجه و يا ارزش عمل آنها، زيرا كه خداوند، انسان را براي تكامل آفريده و هر يك از زن و مرد با عمل متناسب خود به اين كمال مي رسند و تفاوت روش، در اصل «كمال يابي»، تأثيري ندارد. به عبارت ديگر، تفاوت هاي حقوقي زن و مرد، متناسب با تفاوت هاي حقيقي آنان است ولي مايه نقص يكي و كمال ديگري نمي باشد بلكه قانون خلقت، خواسته است تا با اين تفاوت ها تناسب بيشتري ميان زن و مرد برقرار كند زيرا اگر زن و مرد، براي زندگي مشترك ساخته شده اند و مجرد زيستن، انحراف از قانون خلقت است، پس نقاط ضعف هر يك را بايد در نقاط قوت ديگري جبران كرده باشد.
آنچه زيربناي فكر توحيدي است آن است كه در تمام نظام آفرينش، قسط و عدل الهي حكمفرماست و اگر خداوند، هر يك از اين جفت را به تنهايي آفريده بود و يا هر دو را از همه جهات، عين يكديگر آفريده بود، جهان بشري، ادامه دار نمي بود و اگر خلقت انسان با هدف بقاي نسل بوده، بهترين راه خلق همين تفاوت هاست.
و آدم و حوا براي آن كه آدم و حوا باشند و به منزله دو گوهر خلقت، مبدأ پيدايش نسل انسان شوند و اگر لازم بوده كه زن و مرد، دو ركن اساسي حيات انساني باشند، اين تفاوت ها ضرورت داشته اند و اتفاقاً اگر هر دو يكسان و مانند هم بودند ديگر بقاء نسل و تشكيل خانواده، امكان نداشت.
]
تفاوت ها براي آن است كه گروهي، گروه ديگر را به صورت متقابل و دوجانبه تسخير كنند و هيچ كس حق ندارد افراد ديگري را تحت تسخير خود درآورد اما خودش مسخر نشود، كسي نمي تواند به دليل داشتن قدرت و امكانات استعدادي يا غيراستعدادي از ديگران، تسخير يك جانبه طلب كند بلكه بايد تسخير متقابل و خدمت متقابل باشد تا نظام به احسن وجه اداره شود.
و اگر تسخير، متقابل نباشد همان استهزاء كردن و منافع ديگري را به سود خود رايگان بردن است كه قرآن آن را نهي كرده و آن را به عنوان ستم، تحريم و محكوم كرده است. بنابراين نظام آفرينش، استعدادهاي متقابل و متخالف مي طلبد و اين تفاوت هم براي تسخير دوجانبه و متقابل آن تقرب الي الله است.[8
البته بايد يادآوري كرد كه جنبه هاي متفاوت در زنان و مردان، جنبه هاي حداقلي است و شباهت ها حداكثري مي باشد و زن و مرد از بيشتر جوانب به يكديگر تشابه دارند و شباهت هاي اينان بيشترين ابعاد وجوديشان را فراگرفته است و از جمله: 1- در گوهر خلقت 2- در هدف از خلقت 3- در اصل رشد و تكامل 4- در بسياري از جهات جسماني و رواني، مشابه يكديگرند.
و بدليل همين يكسان بودن ارزش كلي اعمال نزد خداوند است كه تكاليف اصلي ايماني همچون امر به معروف و نهي از منكر و اقامه نماز و پرداخت زكات و اطاعت خدا و رسول خدا و نيز در اصل ولايت ايماني نسبت به يكديگر، كاملاً مشترك و يكسان مي باشند:
و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاه و يؤتون الزكوه و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم9.
«
مردان و زنان با ايمان، ولي (يار و ياور) يكديگرند، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند، نماز را برپا مي دارند و زكات را مي پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مي كنند. به زودي خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مي دهد خداوند توانا و حكيم است


ادامه مطلب
[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:تفاوت هاي زن و مرد, ] [ 12:9 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

با بررسي اديان مختلف نيز به نگرشهاي گوناگوني مي رسيم. در آيين مسيحيت و يهود، خداوند، آفريننده دنيا و خالق موجودات بوده و خود نيز آفريده هايش را تكريم كرده است: ]آنگاه خدا به آنچه كه آفريده بود نظر كرد و ديد كه همه چيز نيكو است[4، اما براساس آيين يهود، مردان يهود در دعاي صبحگاهي از خداوند تشكر مي كنند كه آنان را زن نيافريده است!! و مسيحيت و كليساي متأثر از ديدگاههاي رومي و يوناني نيز، زن را عامل گناه اوليه انسان مي دانست. گناهي كه در گوهر همه انسانها براي هميشه سرشته شد!!
در كتاب سفر پيدايش، دو حكايت متفاوت درباره آفرينش روايت شده است: جرياني كه در بخش 3:2- 1:1 سفر پيدايش با پيشينه حدود چهار قرن قبل از ميلاد است و حكايت هبوط آدم و حوا در بخش 24:2- 4:2 كه پانصد سال پيشتر از حكايت نخست نوشته شده است. در حكايتي كه سابقه آن كمتر است مي خوانيم كه خداوند جهان را در شش روز آفريد و سپس آدمي را خلق كرد در اين حكايت مرد و زن با هم آفريده شده اند و هر دو موجوداتي هستند كه در نظام آفرينش بر هر آفريده اي برتري دارند: «به اين ترتيب، خداوند، مرد و زن را از شمايل خود خلق كرد»5
همچنين در روايات كهن تر آفرينش6 مي خوانيم كه پروردگار، «آدم» را به عنوان نخستين بشر از خاك زمين، خلق كرد و دم حيات را در سوراخهاي بيني او دميد، «انسان موجودي زنده شد» سپس پرنده ها و حيوانات را خلق كرد اما آدم احساس تنهايي مي كرد. سپس آدم را به خوابي عميق فرو برد و از پهلوي او زن آفريده شد و مونس آدم شد و همچنان كه ابتدا هر دو در يك بدن بودند، با ازدواج نيز دوباره هر دو يكي مي شوند7.
اينك پس از مطالعه در فلسفه ها، اديان و تمدن هاي مختلف است كه، رويكرد اسلام را جامع و كامل مي يابيم به ويژه از آن جهت كه روشن مي شود علاوه بر وحدت گوهري و اشتراك ذاتي ميان زن و مرد، تفاوتهاي واقعي نيز ميان آن دو را به رسميت مي شناسد و همين تفاوتهاي تكويني ميان زن و مرد است كه احياناً، علت براي تفاوت تشريعي ميان آن دو در مواردي محدود مي باشد و با بررسي دريافتها و نظرات فيزيولوژيست ها و روانشناسان درمي يابيم كه اسلام، به اين تفاوتهاي واقعي و علمي، توجه كاملي در جهت تشريع برخي تفاوتهاي تكليفي داشته است.
از اين رو كامل ترين نگاه به زن و مرد را مي توان نگاه اسلام دانست كه همه جوانب و ابعاد وجودي اين دو گوهر خلقت را در نظر گرفته است و جنبه هاي طبيعي و روحي و جسمي مشترك و متفاوت در مرد و زن را روشن ساخته و هيچگونه گزافه گويي در مورد يكي، روا نداشته است. اسلام تأكيد مي كند كه هدف از خلقت زن و مرد، يكي است و راهي را كه خداوند در هدايت تشريعي خود بيان كرده اصولا، براي هر دو يكسان مي باشد.

¤ عبوديت و كمال؛ هدف غايي خلقت
 

اسلام، هدف نهايي از خلقت انسان، را رسيدن به عبوديت (كمال و قرب الهي) دانسته و امكان رسيدن به اين قرب الهي را براي زن و مرد، مهيا كرده و پيامبران را براي گفتگو با مردان و زنان به تساوي فرستاده است و اگر در مواردي، تفاوت در برخي احكام و حقوق، وجود دارد آن، نشانه برتري يكي بر ديگري نمي باشد بعنوان نمونه اگر جهاد نظامي و شهادت در جبهه نبرد براي مردان، تشريع شده و راهي به سوي بهشت براي آنان است، معادل آن، راه ديگري براي زنان گشوده شده است و مثلا تلاش زنان در اداره امور خانه يا فرزندداري نيز، به منزله جهاد و شهادت در راه خدا و عامل كسب اجر الهي دانسته شده است، چنانچه پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند:
قال رسول الله(ص) مهنه احداكن في بيتها جهادالمجتهدين انشاءالله
زحمت كشي شما در خانه هايتان مثل جهاد مجاهدان است.
بنا بر ديدگاه اسلام، هدف از خلقت زن و مرد، عبوديت و بندگي است و مقياس ارزش و سنجش معنوي انسان در مرد و زن، يكسان است. از جمله مواردي كه بعنوان مقياس سنجش انساني در قرآن آمده است و براي مرد و زن، يكسان است به عنوان نمونه مي توان مواردي را ذكر كرد:

1- ارزش اعمال نيك:
 

من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه
هر انساني- از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعاً او را با زندگي پاكيزه اي حيات بخشيم.
سوره نحل- آيه 97

2- ارزش هجرت در راه خدا:
 

فاستجاب لهم ربهم اني لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي بعضكم من بعض فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا في سبيلي و قتلوا لاكفرن عنهم سيئاتهم ولادخلنهم جنات تجري من تحتها الانهار تواباً من عندالله والله عنده حسن الثواب (آل عمران 195)
پس پروردگارشان دعاي آنان را اجابت كرد.آري من، عمل هيچ صاحب عملي از شما را، از مرد يا زن، كه همه از يكديگريد تباه نمي كنم، پس، كساني كه هجرت كرده و از خانه هاي خود رانده شده و در راه من آزار ديده و جنگيده و كشته شده اند، بدي هايشان را از آنان مي زدايم و آنان را در باغهايي كه از زير آن نهرها روان است درمي آورم، پاداشي است از جانب خدا و پاداش نيكو نزد خداست


ادامه مطلب
[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:زن در اديان ديگر, ] [ 12:6 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

از هنگامه طلوع تمدن بشري، بحث تفاوت هاي جنسيتي، جوهر مشترك انسانها، جايگاه هريك از دو جنس زن و مرد در مناسبات اجتماعي، نگاه به آنها و ديدگاه هاي مختلف درباره حقوق زن و مرد، حتي تولد مكاتب مختلف در حمايت يا مخالفت با برخي ساختارهاي اجتماعي مبتني بر نگاه جنسيتي نيز از همين مناظر بوجود آمده و هنوز هم ادامه دارد. با اين همه نگاه تشريحي و منحصر به فرد اسلام، دين اعظم، همواره با منطقي اصولي و نگرشي حكمت گونه با اين موضوع برخورد كرده است، آنچه در ادامه مي خوانيد، اختصاري است از چشم انداز اسلامي به جايگاه زن در نظام خلقت. بي ترديد نگاه اسلام به جنسيت زن و مرد برگرفته از آيه كريمه «ان اكرمكم عندالله اتقيكم»، است. با وجود شباهت هاي حداكثري عاطفي، استعدادي، رواني و قواي انساني، برخي تفاوت هاي حقيقي و تكويني وجود دارد كه به هيچ وجه نمي تواند و نبايد دستمايه سوءاستفاده قرار گيرد.
ديدگاه اسلام: مهمترين و زيربنائي ترين نكته آن است كه جايگاه هستي شناختي زن و مرد و فلسفه آفرينش آن دو، به نص قرآن كريم، يكي است و تفاوتي ندارد، به عنوان نمونه:
الف) در سوره نساء آيه 1 آمده است:
يا ايها الناس التقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها
«
اي مردم از پروردگار خود بترسيد، آن خدايي كه همه شما را از يك گوهر بيافريد و هم از آن گوهر، جفت او را خلق كرد
اين آيه تصريح دارد كه گوهر ذات و اصل واقعيت انساني در مرد و زن، يگانه است. نخستين زن كه همسر نخستين مرد است از همان ذات و گوهر عيني مرد آفريده شد و نه از گوهري ديگر. اين آيه، نه اشاره به فرعي بودن يا طفيلي و زائد بودن زن، بلكه صراحت دارد كه خداوند، اولين زن را از همان ذات و اصلي آفريده است كه او را از آن آفريده و تفاوت جوهري ميان آن دو وجود ندارد و عبارت «منها»، براي رد توهم همين تفاوت است.
ب) هوالذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها لتسكن منها (سوره اعراف آيه 189)
«
اوست خدايي كه شما را از يك نفس بيافريد و از همان- نه چيز ديگري- همسرش را آفريد تا از او آرامش بگيرد
براي درك بهتر ديدگاه اسلامي، خوب است كه مرور سريع و گذرائي به ديدگاههاي گوناگون ديگري كه در تمدنها و اديان و بعضي از فلسفه هاي بشري در رابطه با آفرينش مرد و زن و نيز اختلافهاي تكويني و تشريعي مرد و زن آمده و طرفداراني در جهان دارد، داشته باشيم:
افلاطون كه معمولا ديدگاههايش، شروع فلسفه مدون غرب دانسته شده در كتاب «جمهوريت»، توصيه مي كند: كه زنان نيز بايد تعليمات جنگي ببينند و در مسابقات ورزشي شركت كنند زيرا زنان گرچه در نيروي جسمي و نيروي روحي و فكري از مردان، ناتوان ترند اما همه استعدادها در هر دو وجود دارد. پس از افلاطون، ارسطو در كتاب «سياست» به شدت با نظرات استادش مخالفت كرده و معتقد است كه تفاوتهاي مرد و زن تنها از جنبه كمي نيست بلكه از جنبه كيفي نيز متفاوتند.»1
ارسطو بر اين باور بود كه زن، همان مرد ناكام و خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش است. همچنين سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني اساساً وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت دانسته است، فيثاغورث ديگر دانشمند يوناني در ديدگاهي ضد زن معتقد بود كه در عالم، يك «اصل خوب» وجود دارد كه نظم، نور و مرد را آفريده و اصلي بد وجود دارد كه آشوب، تيرگي و زن را آفريده است2.
با اين نگاه فلسفي به زن، معلوم است كه زنان هيچ جايگاهي در جامعه بشري ندارند چنانچه ارسطو تصريح مي كند كه طبيعت آن جا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را آفريد و زنان و بردگان بنا بر طبيعت شان محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند.»3

[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:جايگاه زن در نظام خلقت, ] [ 12:4 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 1 - سؤال از همه افراد:
 «فلنسئلنّ الذين ارسل اليهم و لنسئلنّ المرسلين» اعراف، 6
 به يقين هم از كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهيم كرد هم از پيامبران سؤال مى‏كنيم .

  2 - سؤال از همه اعمال:
 «و لتسئلنّ عما كنتم تعملون» نحل، 93
 يقيناً شما از آنچه انجام مى‏داديد بازپرسى خواهيد شد .
 موارد سؤال‏

  1 - از راستى راستگويان:
 «ليسئل الصادقين عن صدقهم» احزاب، 8
 خدا راستگويان را از صدقشان در ايمان و عمل صالح سؤال مى‏كند .

  2 - از شرك مشركان:
 «احشروا الذين ظلموا و ازواجهم و ما كانوا يعبدون من دون اللَّه فاهدوهم الى صراط الجحيم وقفوهم انهم مسئولون» صافات، 22،23
 در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مى‏شود ظالمان و هم رديفانشان و آنچه را مى‏پرستيدند «آرى آنچه را» جز خدا مى‏پرستيدند جمع كنيد و به سوى راه دوزخ هدايتشان كنيد، آنها را نگه داريد كه بايد بازپرسى شوند .

  3 - از افتراء و دروغ كفار:
 «و ليسئلنّ يوم القيمه عما كانوا يفترون» عنكبوت، 13
 در روز قيامت به يقين از تهمت هايى كه مى‏بستند سؤال خواهند شد .

  4 - از نعمتها:


 «ثم لتسئلنّ يومئذٍ عن النعيم» تكاثر، 8
 سپس در آن روز همه شما از نعمت هايى كه داشته‏ايد بازپرسى خواهيد شد .

[ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:سؤال در قيامت, ] [ 11:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «شعار الناس فى ظلمة يوم القيامه لا اله الاّ اللَّه»
 شعار مردم در تاريكى روز قيامت (لا اله الاّ اللَّه) است. (كنزالعمال 39938)

 

 2 - عطشان بودن در قيامت‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «كل من ورد فى القيامة عطشان»
 تمام كسانى كه در قيامت وارد مى‏شوند تشنه هستند . (كنزالعمال 39938)

 

 3 - محشور شدن با كفن در قيامت‏
 «سأل الزنديق ابا عبداللَّه‏عليه السلام فقال اخبرنى عن الناس يحشرون يوم القيمة عراة. قال‏عليه السلام بل يحشرون فى اكفانهم قال اَنّى لهم بالاكفان و قد بليت قال‏عليه السلام انّ الذى احيا ابدانهم جدّد اكفانهم قال من مات بلا كفن قال يستراللَّه عورته بماشاء من عنده قال فيعرضون صفوفاً؟ قال نعم هم يومئذٍ عشرون و مأة صفّ فى عرض الارض»
 زنديقى از امام صادق عليه السلام سؤال كرد كه به من خبر دهيد از وضع مردم كه آيا در قيامت برهنه محشور مى‏شوند؟ حضرت فرمود بلكه در كفن‏هاى خود محشور مى‏شوند. او گفت كفن‏ها كه در قبر پوسيده شده است. امام فرمود: خداوندى كه مى‏تواند بدن‏هاى مردم را زنده كند مى‏تواند بر آنها كفن بپوشاند. آن شخص گفت كسانى كه بدون كفن دفن شده‏اند؟ حضرت فرمود به آنچه كه بخواهد آن را مى‏پوشاند. پرسيد آيا در صف‏ها محشور مى‏شوند؟ فرمود آرى در صد و بيست صف محشور مى‏شوند . (بحار 7 / 109)

 

 4 - متذكر شدن به تمام اعمال در قيامت‏
 قال الصادق‏عليه السلام: «يذكر العبد جميع ما عمل و ماكتب عليه حتى كانّه فعله تلك الساعة فلذلك قالوا (يا ويلتنا مالهذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الاّ احصيها»
 (در روز قيامت) انسان تمام اعمالى را كه انجام داده به ياد مى‏آورد گويا تمام آنها را در آن ساعت انجام داده است، از اين رو گويند اى واى بر ما چيست اين نامه عمل كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده است . (تفسير صافى / 281)

 

 5 - پشيمانى در قيامت
 قال الصادق‏عليه السلام : «يابن مسعود اكثر من الصالحات و البرّ فانّ المحسن والميسى‏ء يندمان يقول المحسن يا ليتنى ازددت من الحسنات و يقول المسيئى قصرّت و تصديق ذلك قوله تعالى «و لا اقسم بالنفس اللوّامة» »
 اى پسر مسعود! اعمال صالح و نيك را زياد انجام بده زيرا در قيامت نيكوكار و بدكار هردو پشيمان مى‏شوند. نيكوكار گويد اى كاش كارهاى نيك را زياد انجام داده بودم و بدكار گويد كوتاهى كردم و دليل بر اين مطلب آيه شريفه‏اى است كه سوگند ياد مى‏كند كه هر انسانى خود را سرزنش مى‏كند (مكارم‏الاخلاق /353)

 

 6 - گريان بودن در قيامت‏
 قال الباقرعليه السلام: «كل عين باكية يوم القيمه غير ثلاث عين سهرت فى سبيل‏اللَّه و عين فاضت من خشية اللَّه و عين غضّت عن محارم اللَّه»
 هر چشمى در روز قيامت گريان است غير از سه چشم - چشمى كه در راه خدا بيدار بماند و چشمى كه از ترس خداوند گريان شود و چشمى كه از حرام الهى چشم پوشى كند. (بحار/7/195)

 

 7 - ظهور فقر و غنا در صحنه قيامت‏
 قال على‏عليه السلام : «الفقر و الغنى بعد العرض على اللَّه»
 معيار فقر و ثروت بعد از عرضه به خداوند در قيامت است . (نهج‏البلاغه/حكمت 252)

 

 8 - امنيت در قيامت‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «اربع من كنّ فيه امن يوم الفزع الاكبر اذا عمل شيئاً قال الحمد لله و اذا اذنب ذنباً قال استغفراللَّه و اذا اصابته مصيبة قال انا لله و انا اليه راجعون و اذا كانت له حاجة سأل ربّه...»
 هركس چهار امر در او باشد، از فزع بزرگ قيامت در امان است، كسى كه وقتى عملى را انجام مى‏دهد خدا را شكر كند و هرگاه گناهى انجام مى‏دهد از خدا طلب آمرزش كند و زمانى كه مصيبتى به او برسد جمله (انا للَّه و انّا اليه راجعون) را بگويد و هرگاه حاجتى داشته باشد از خداوند بخواهد.
 (تنبيه‏الخواطر/2/237)
 
 9 - مواقف مختلف در قيامت‏
 قال الصادق‏عليه السلام: الا فحاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا فانّ فى القيامة خمسين موقفاً كل موقف مثل الف سنة ممّا تعدوّن ثم تلاهذه الآيه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة» امام صادق‏عليه السلام فرمود: به حساب نفس خود برسيد قبل از آنكه محاسبه شويد، به درستى كه در قيامت پنجاه موقف وجود دارد كه هر موقف آن هزار سال به طول مى‏انجامد، بعد آيه شريفه را تلاوت فرمودند. (بحار/7/126)

 

 10 - سبك بودن حساب براى مؤمن‏
 قيل يا رسول‏اللَّه... ما اطول هذا اليوم فقال والذى نفس محمد بيده انّه ليستخّف على المؤمن حتى يكون اخفّ عليه من صلاة مكتوبة يصلّيها فى الدنيا»
 از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم پرسيدند چقدر روز قيامت روز طولانى است؟ فرمود سوگند به كسى كه جان محمد در دست اوست روز قيامت بر مؤمن آسان‏تر است از يك نماز واجبى كه انسان در دنيا به جا مى‏آورد. (بحار7/123)
 اشاره‏
 شخصى از سلمان پرسيد: تو كه هستى و چه هستى؟ سلمان فرمود: در ابتداء من و تو نطفه بوديم و در پايان عمر مردار خواهيم شد.
 و در روز قيامت وقتى كه ميزان‏ها نصب مى‏شود هر كس ميزان اعمال او سنگين باشد اهل كرامت است و هر كس ميزان اعمالش سبك باشد لئيم خواهد بود. (نورالثقلين/5/660)

[ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:شعار مردم در قيامت, ] [ 11:28 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 يوم يقوم الاشهاد مؤمن 51
 روزى كه گواهان به پا مى‏خيزند .

 

 1- خداوند متعال:
 «ان اللَّه على كل شيى شهيد» حج، 17
 خداوند بر هر چيز گواه و از همه چيز آگاه است .

 

 2- انبياء الهى:
 «يوم نبعث فى كلّ امّه شهيداً عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيداً على هولاء» نحل، 89
 به ياد آوريد روزى را كه از هر امّتى گواهى از خودشان بر آنها برمى‏انگيزيم و تو را گواه بر آنان قرار مى‏دهيم .
 «فكيف اذا جئنا من كل امّة بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيداً» نساء، 41
 حال آنها چگونه است كه روزى كه از هر امّتى شاهد و گواهى بر اعمالشان مى‏آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد .

 

 3- ائمه معصومين‏عليه السلام :
 «و كذالك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً» بقره، 143
 همانگونه قبله شما يك قبله ميانه است شما را نيز امت ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه است .
 در روايتى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ما امامان امت ميانه هستيم و ما گواهان خدا بر خلق هستيم. «نحن الامّة الوسطى و نحن شهداء اللَّه على خلقه» . (مجمع‏البيان 1 / 224)

 

 4- زمين:
 «يومئذ تحدّث اخبارهاً» زلزال، 4
 در آن روز زمين تمام خبرهايش را بازگو مى‏كند .

 

 5- اعضاء بدن:
 «يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون» نور، 24
 در آن روز زبان‏ها و دست‏ها و پاهايشان بر ضدّ آنها به اعمالى كه مرتكب مى‏شدند گواهى مى‏دهد .
 «اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون» يس، 65
 امروز بر دهانشان مهر مى‏نهيم و دستهايشان با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى‏دادند شهادت مى‏دهند .

 

 6- انسان:
 «يا معشر الجنّ و الانس الم يأتكم رسل منكم يقصّون عليكم آياتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا شهدنا على انفسنا و غرتهم الحياة الدنيا و شهدوا على انفسهم انّهم كانوا كافرين» انعام، 130
 در آن روز به آنها مى‏گويد اى گروه جن و انس آيا رسولانى از شما به سوى شما نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو مى‏كردند و شما را از ملاقات چنين روزى بيم مى‏دادند آنها مى‏گويند بر ضدّ خودمان گواهى مى‏دهيم آرى ما بد كرديم و زندگى پر زرق و برق دنيا آنها را فريب داد و به زيان خود گواهى مى‏دهند كه كافر بودند .

 

 7- ملائكه:
 «و جائت كل نفس معها سائق و شهيد» ق، 21
 هر انسانى وارد محشر مى‏گردد در حالى كه همراه او حركت دهنده و گواهى است .

 

[ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب: قيامت روز اقامه شهود است, ] [ 11:26 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 1- روز مجازات نشدن كسى به جاى ديگرى:
 «و اتقوا يوماً لا تجزى نفس عن نفس شيئاً» بقره، 48
 از آن روز بترسيد كه كسى مجازات ديگرى را نمى‏پذيرد .

  2- روز مالك نبودن انسانها براى يكديگر:
 «يوم لا تملك نفس لنفس شيئاً انفطار، 19
 روزى كه هيچ كس قادر بر انجام كارى به سود ديگرى نيست .

  3- روز ديدن جزاء اعمال:
 «فمن يعمل مثقال ذرة يره» زلزال، 7
 پس هركس هم وزن ذرّه‏اى كار خير انجام دهد آن را مى‏بيند .

  4- منقطع شدن اسباب خيرات و واسطه‏ها:
 «تقطعت بهم الاسباب بقره، 166
 دستشان از همه جا كوتاه مى‏شود .

  5- روز مفيد نبودن ثروت و فرزندان:
 «يوم لا ينفع مال و لا بنون» شعراء، 88
 در آن روز كه مال و فرزندان سودى ندارد .

  6- روز نوميدى مجرمان و تبه كاران:
 «و يوم تقوم الساعة يلبس المجرمون» روم، 12
 آن روز كه قيامت برپا مى‏شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى‏روند .

  7- روز تأسف و حسرة:
 «و انذرهم يوم الحسرة مريم، 39
 مردم را از روز حسرت (روز رستاخيز كه براى همه مايه تأسّف است) بترسان .

  8- روز بسيار طولانى (پنجاه هزار سال):
 «فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة معارج، 4
 فرشتگان و روح (فرشته‏اى مقرّب خداوند) به سوى او عروج مى‏كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است .

  9- روز ظهور غبن:
 «يوم يجمعكم ليوم الجمع ذلك يوم التغابن» تغابن، 9
 روزى كه همه شما را در روز اجتماع (روز رستاخيز) گردآورى مى‏كند آن روز روز تغابن است (روز احساس خسارت و پشيمانى) .

  10- روز بسيار تلخ:
 «بل الساعة موعدهم و الساعة ادهى‏ و امّر» قمر، 46
 (علاوه بر اين) رستاخيز موعد آنهاست و مجازات قيامت هولناك‏تر و تلخ‏تر است .

  11- روز برطرف شدن پرده و حجاب:
 «و كشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد» ق، 22
 و ما پرده را از چشمان تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيزبين است .

  12- روز آشكار شدن پنهانى‏ها:
 «يوم تبلى السرائر» طارق، 9
 در آن روز كه اسرار نهان انسان آشكار مى‏شود .

  13- روز پير شدن كودكان:
 «يوم يجعل الولدان شيباً» مزمّل، 17
 در آن روزى كه كودكان را پير مى‏كند .
 
14- روز بسيار سخت:
 «و كان يوماً على الكافرين عسيراً» فرقان، 26
 و آن روز روز سختى براى كافران خواهد بود .
 فذلك يومئذ يوم عسير على الكافرين غير يسير مدّثر، 9-10
 آن روز روز سختى است و براى كافران آسان نيست .

  15- روز سنگين:
 انّ هولاء يحبّون العاجلة و يذرون ورائهم يوماً ثقيلاً انساًن، 27
 آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند در حالى كه روز سختى را پشت سر خود رها مى‏كنند .

  16- روز دردناك:

 

انّى اخاف عليكم عذاب يوم اليم هود، 26 براى شما از عذاب روز دردناكى مى‏ترسم .
 قطع روابط و پيوندها در قيامت‏ از نظر قرآن كريم روز قيامت روزى است كه تمام اسبابها و روابط و پيوندها قطع مى‏گردد. «تقطّعت بهم الاسباب» بقره، 166

ادامه مطلب
[ پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:اسامى و اوصاف قيامت‏, ] [ 7:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 در قرآن كريم دلائل و براهين مختلفى بر وقوع معاد بيان شده كه به بعضى از آن اشاره مى‏شود:

 1 - برهان فطرت :
 «فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرة اللَّه التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق اللَّه ذلك الدين القيّم» روم، 30
 پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن اين فطرتى است كه خداوند انسان‏ها را بر آن آفريده دگرگونى در آفرينش الهى نيست اين است آيين استوار .
 توضيح: منظور از برهان فطرت اين است كه انسان در اعماق جان خود اعتقاد به قيامت را مى‏يابد و اصولاً وجود يك غريزه در انسان دليل بر اين است كه در بيرون وجود او طريق اشباع و پاسخگوئى به آن هست تشنگى دليل بر وجود آب و گرسنگى دليل بر وجود غذا است وگرنه با حكمت حكيم سازگار نيست.
 بنابراين عشق به هميشه ماندن كه بطور فطرى در انسانها وجود دارد نشانه روشنى بر زندگى جاويد در قيامت است.

 

 2 - برهان حكمت :
 «افحسبتم انما خلقناكم عبثاً و انّكم الينا لا ترجعون» مؤمنون، 115
 آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمى‏گرديد .
 «ايحسب الانسان ان يترك سدى... اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى‏» قيامت، 40 - 36
 آيا انسان گمان مى‏كند بى هدف رها مى‏شود آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند .
 توضيح: يك مطالعه اجمالى در وضع جهان هستى نشان مى‏دهد كه همه‏چيز بر اساس هدف و حكمت و برنامه‏اى آفريده شده است حال اگر فرض كنيم مرگ براى انسان پايان همه چيز است چند روزى در اين دنيا با هزاران زحمت و مشكل زندگى نموده و مقاديرى از نعمتها استفاده كرده و بعد براى هميشه از هستى چشم مى‏پوشد، مسلماً چنين چيزى نمى‏تواند هدف آفرينش انسان بوده باشد و به اين ترتيب خلقت او عبث و بيهوده خواهد بود اين چيزى است كه با حكمت خداوند حكيم سازگار نيست.

  3 - برهان عدالت :


 «ام نجعل الذين امنوا و عملواالصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتّقين كالفجّار» ص، 28
 آيا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند همچون مفسدان در زمين قرار مى‏دهيم يا پرهيزكاران را همچون فاجران .
 «ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين امنوا و عملوالصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء يحكمون» جاثيه، 21
 آيا كسانى كه مرتكب بدى‏ها و گناهان شدند گمان كردند كه ما آنها را همچون كسانى قرار مى‏دهيم كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند كه حيات و مرگشان يكسان باشد چه بد داورى مى‏كنند .
 توضيح: مى‏دانيم از اوصاف خداوند متعال عدالت است عدالتى كه در سراسر جهان هستى ديده مى‏شود. «بالعدل قامت السموات و الارض». آيا انسان مى‏تواند يك وصله ناجور در اين عالم پهناور باشد و از عدالت عمومى جهان بر كنار بماند؟

[ پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب: دلائل وقوع معاد, ] [ 7:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

 دلائل امكان معاد
 در قرآن كريم دلائل و براهين مختلفى بر امكان معاد اقامه شده است كه به برخى از آن اشاره مى‏كنيم:

  1 - آفرينش نخست انسان:
 «و ضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشأها اوّل مرّة و هو بكلّ خلق عليم» يس، 79-78  و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت چه كسى اين استخوان‏ها را زنده مى‏كند در حالى كه پوسيده است، بگو همان كسى آن را زنده مى‏كند كه نخستين بار آن را آفريد و او به هر مخلوقى دانا است .

  2 - قدرت خداوند متعال:
 «او لم يروا ان اللَّه الّذى خلق السموات و الارض و لم يعى بخلقهنّ بقادر على ان يحيى الموتى بلى انّه على كل شئ قدير» احقاف، 33 آيا آنها نمى‏دانند خداوندى كه آسمان‏ها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها ناتوان نشده است مى‏تواند مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز توانا است .

  3 - زنده شدن زمين در فصل بهار:
 «فانظر الى آثار رحمة اللَّه كيف يحيى الارض بعد موتها انّ ذلك لمحيى الموتى و هو على كل شيئ قدير» روم، 50 به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى‏كند چنين كسى «كه سرزمين مرده را زنده كرده» زنده كننده مردگان در قيامت است و او بر همه چيز توانا است .

  4 - ارائه نمونه‏هائى از زنده شدن مردگان:
 الف) زنده شدن پرندگان براى ابراهيم‏عليه السلام:
 «و اذ قال ابراهيم ربّ ارنى كيف تحيى الموتى قال اولم تؤمن قال بلى و لكن ليطمئن قلبى قال فخذ اربعة من الطير فصُرهنّ اليك ثم‏اجعل على كل جبل منهنّ جزءاً ثم ادعهنّ يأتينك سعياً و اعلم ان اللَّه عزيز حكيم» بقره، 260 و به خاطر بياوريد هنگامى را كه ابراهيم گفت خدايا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى‏كنى فرمود در اين صورت چهار نوع از مرغان را انتخاب كن و آنها را پس از ذبح كردن قطعه قطعه و در هم بياميز سپس بر هر كوهى قسمتى از آن را قرار بده بعد آنها را بخوان به سرعت به سوى تو مى‏آيند و بدان خداوند قادر حكيم است .
 ب) زنده شدن اصحاب كهف:
 «و لبثوا فى كهفهم ثلاث مائة سنين وازدادوا تسعاً» كهف، 25
 آن‏ها در غارشان سيصد سال درنگ كردند و نه سال نيز بر آن افزودند .
 «و كذلك اعثرنا عليهم ليعلموا انّ وعداللَّه حق و ان الساعة لاريب فيها» كهف، 21
 و اينچنين مردم را متوجه حال آنها كرديم تا بدانند كه وعده خداوند در مورد رستاخيز حق است و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست .
 ج) زنده شدن حضرت عزير عليه السلام كه در آيه 259 بقره بيان شده است :
 «... فأماته اللَّه ماْئة عام ثم بعثه ...»
 پس خداوند 100 سال او را ميراند و بعد از آن او را زنده نمود .
 د) زنده شدن مقتول بنى اسرائيل:
 «فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحيى‏اللَّه الموتى و يريكم آياته لعلّكم تعقلون» بقره، 73
 سپس گفتيم قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد تا زنده شود و قاتل را معرفى كند خداوند اينگونه مردگان را زنده مى‏كند و آيات خود را به شما نشان مى‏دهد شايد انديشه كنيد .
 ه ) زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسى‏عليه السلام :
 «و تبرئ الاكمه و الابرص باذنى و اذ تخرج الموتى» مائده، 110
 و مبتلاى به بيمارى پيسى رابه فرمان من شفا مى‏دادى و مردگان را نيز به فرمان من زنده مى‏كردى.
 و) زنده شدن هفتاد نفر از قوم حضرت موسى‏عليه السلام: «و اذ قلتم يا موسى لن نؤمن لك حتى نرى اللَّه جهرة فاخذتكم الصاعقه و انتم تنظرون ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلّكم تشكرون» بقره، 55 و نيز به ياد آوريد هنگامى را كه گفتيد اى موسى ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خدا را آشكارا با چشم خود ببينيم سپس صاعقه شما را گرفت در حالى كه تماشا مى‏كرديد سپس شما را پس از مرگتان حيات بخشيديم شايد شكر نعمت او را به جا آورديد .


[ پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:دلائل امكان و وقوع معاد, ] [ 7:20 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 قال على عليه السلام : «ما اصف من دار اوّلها عناء و اخرها فناء فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب» .
 چگونه دنيا را توصيف كنم كه آغاز آن رنج و پايانش فناء و نيستى است در حلال آن حساب و در حرام آن عذاب است. (سفينة 1 / 466)

 

 2 - دنيا زمانش محدود و آخرت غير محدود
 قال على عليه السلام : «انّ الدّنيا عيشها قصير و خيرها يسير و اقبالها خديعة و ادبارها فجيعة و لذّاتها فانية و تبعاتها باقية» .
 همانا دنيا زندگى آن كوتاه و خيرش اندك و روى آوردنش نيرنگ و پشت كردنش دردناك و لذّتهايش نابود شونده و رنج و اندوه هايش باقى است . (غرر 1 / 260)

 

 3 - دنيا دار خواب، آخرت دار بيدارى
 قال السّجاد عليه السلام : «الدنيا نومة و الاخرة يقظة» .
 زندگى دنيا خوابى بيش نيست و آخرت بيدارى است. (مجموعه ورام 2 / 24)

 

 4 - دنيا دار نيرنگ، آخرت دار حقيقت
 قال على عليه السلام : «دار بالبلاء محفوفة و بالغدر معروفة لا تدوم احوالها و لا تسلم نزّالها احوال مختلفة و تارات متصرّفة العيش فيها مذموم و الامان منها معدوم».
 دنيا خانه‏اى است پوشيده از بلاها به حيله و نيرنگ شناخته شده نه حالات آن پايدار و نه مردم آن از سلامت برخوردارند، داراى تحوّلات گوناگون و دوران‏هاى رنگارنگ، زندگى در آن نكوهيده و امنيت در آن نابود است . (نهج‏البلاغه خطبه 217)

 

 5 - دنيا دار گذر، آخرت دار جاويد
 قال على عليه السلام : «الدّنيا دار ممرّ لا دار مقرّ و الناس فيها رجلان رجل باع فيها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها» .
 دنيا خانه مرور و گذر است و خانه پايدار نيست و مردم در آن دو دسته‏اند يكى آن‏كه خود را فروخت و به تباهى كشاند و ديگرى آنكه خود را خريد و آزاد كرد . (نهج‏البلاغه)
 اشاره‏
 قال على عليه السلام : «ايّها النّاس اما ترون الى اهل الدّنيا يمسون و يصبحون على اموال شتّى فبين صريع يتلوّى و بين عائد و معود و آخر بنفسه يجود و آخر لا يرجى و آخر مسجّى و طالب الدّنيا و الموت يطلبه و غافل ليسى بمغفول و على اثر الماضى يصير الباقى» .
 اى مردم به دنيادوستان نمى‏نگريد صبح و شامشان بر حالات مختلف و گوناگون است يكى بيمار است و بر زمين افتاده و پهلو به پهلو مى‏شود، يكى به عيادت بيمار مى‏رود ديگرى در حال جان دادن است يكى اميدى به بقاء او نمانده و آن ديگرى جان داده و آماده دفن شده، يكى خواهان دنيا و مرگ او را مى‏طلبد ديگرى خود غافل و بى خبر است ولى خدا از او غافل نيست و باقى مانده بر اثر گذشته مى‏رود . (بحار 74 / 377)

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:دنيا دار رنج, آخرت دار راحتى , ] [ 8:58 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 1. شهادت در راه خدا
 شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا شهيدان در عالم قبر مورد بازخواست و رنج و زحمت قرار مى‏گيرند؟ حضرت فرمود همان جاى شمشيرى كه بر سر او هست (كه بر اثر زخم آن به شهادت رسيده) براى زحمت او كافى است «كفى بالبارقة فوق رأسه فتنة» (وسائل الشيعه 11 / 14)
 2. نماز شب

3. كامل نمودن ركوع

4. صدقه

5. نماز وحشت

6. حج
 7. مردن در شب و روز جمعه

8. ريختن آب روى قبر

9. خواندن سوره يس، قلم و ملك و خواندن بعضى از دعاها كه در كتب ادعيه ذكر شده است .
 (عالم برزخ در چند قدمى ما 125-116)
 نكته :
 در اينكه آيا در عالم برزخ تنها روح انسان مورد فشار و عذاب قرار مى‏گيرد يا اينكه قالب مثالى يعنى روح و جسم لطيف او شبيه عالم خواب در فشار قرار مى‏گيرد يا اينكه روح با همين جسد دنيوى رابطه برقرار كرده و خود را در فشار مى‏نگرد، هر سه قول بيان شده است و لكن همانطورى كه در ابتداى اين بحث بيان شد، ظاهراً منظور از قبر، روح است و فشار قبر به معناى فشار روح در آن عالم است .
 اشاره
 سعد بن معاذ از ياران بزرگ پيامبر در مدينه بود كه در جنگ هايى مانند جنگ بدر و احد و خندق شركت داشت. به هنگامى كه از دار دنيا رفت پيامبر اكرم در تشييع جنازه او شركت كردند و حضرت فرمود: سوگند به كسى كه جانم در دست اوست هفتاد هزار فرشته جنازه سعد را تشييع كردند. وقتى كار دفن به پايان رسيد مادر سعد كنار قبر آمد و گفت: «هنيئاً لك الجنّة يا سعد» اى سعد بهشت بر تو گوارا باد .
 رسول خدا به مادر سعد فرمود: چيزى را به طور جزم بر خدا حكم نكن «فانّ سعداً قد اصابته ضمّة» همانا اكنون فشار قبر سعد را گرفت .
 از علت آن جويا شدند، پيامبر فرمود: فشار قبر به خاطر كج خلقى سعد با خانواده‏اش بود . «نعم انّه كان فى خلقه مع اهله سوء». (بحار 6 / 220)

تفاوت نظام دنيا با نظام آخرت

 آيات‏
 1 - در دنيا مى‏توان سخنان را كتمان كرد در قيامت ممكن نيست:
 «لا يكتمون اللَّه حديثاً» نساء، 42
 سخنى را نمى‏توانند از خدا پنهان كنند .
 «يوم تبلى السرائر» طارق، 9
 در آن روز كه اسرار نهان (انسان) آشكار مى‏شود .

 

 2 - در دنيا مى‏توان از خود دفاع كرد و سخن گفت در قيامت ممكن نيست:
 «يوم لا ينطقون» مرسلات، 35
 امروز روزى است كه سخن نمى‏گويند (و قادر به دفاع از خويش نيستند).

 

 3 - در دنيا مى‏توان عذرخواهى كرد در قيامت ممكن نيست:
 «ولا يؤذن لهم فيعتذرون» مرسلات، 35
 به آنها اجازه داده نمى‏شود كه عذرخواهى كنند .

 

 4 - در دنيا مى‏توان براى نجات از عذاب و شكنجه فرار كرد در قيامت ممكن نيست:
 «اين المفرّ كلاّ لا وزر» قيامت، 11-10
 آن روز انسان مى‏گويد راه فرار كجاست؟ هرگز چنين نيست و پناهگاهى وجود ندارد .

 

 5 - در دنيا مى‏توان كار خود را به دوش ديگران انداخت و در قيامت ممكن نيست:
 «لا تزروا وازرة وزر اخرى» فاطر، 18
 هيچ گنه كارى بار گناه ديگرى را به دوش نمى‏كشد .

 

 6 - در دنيا مى‏توان در مشكلات به كسى يا كسانى پناه برد در قيامت ممكن نيست:
 «لا تجأروا اليوم انكم منّا لاتنصرون» مؤمنون، 65

 

 7 - در دنيا براى آزادى خود يا ملك مى‏توان رهن و وثيقه سپرد در قيامت ممكن نيست بلكه خود انسان را به گرو مى‏گيرند:
 «كل نفس بما كسبت رهينة» مدّثر، 38
 (آرى) هركس در گرو اعمال خويش است .

 

 8 - نعمت و عذاب دنيا مقطعى و زودگذر است اما در قيامت نعمت و عذاب الهى دائمى است:
 «اُكلها دائم» رعد، 35
 ميوه آن هميشگى‏
 «لا مقطوعة و لا ممنوعة» واقعه، 33
 كه هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود .
 «فادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها» نحل، 29
 (به آنها گفته مى‏شود) اكنون از درهاى جهنّم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد ماند .

 

 9 - شكنجه و عذاب دنيا قابل تخفيف است اما در قيامت چنين نيست:
 «فلا يخفّف عنهم العذاب و لا هم ينصرون» بقره، 86
 از اين رو عذاب آنها تخفيف داده نمى‏شود و كسى آنها را يارى نخواهد كرد.

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:عوامل برطرف كننده و كاهش دهنده فشار قبر, ] [ 8:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 قال زين العابدين عليه السلام : «القبر امّا روضة من رياض الجنّة او حفرة من حفر النيران»
 روح در عالم برزخ يا در بوستانى از بوستان‏هاى بهشت است يا در گودالى از گودال‏هاى آتش به سر مى‏برد. (بحار 6 / 214)

 

 2 - بهترين توشه در عالم برزخ‏
 اميرالمؤمنين عليه السلام در مراجعت از جنگ صفين وقتى كه به قبرستان پشت دروازه كوفه رسيدند ايستادند و با اين كلمات با ارواح مردگان سخن گفتند :
 «يا اهل الديار الموحشة و المحالّ المقفرة و القبور المظلمة يا اهل التربة ، يا اهل الغربة، يا اهل الوحدة، يا اهل الوحشة انتم لنا فرط سابق و نحن لكم تبع لاحق امّا الدور فقد سكنت و امّا الازواج فقد نكحت فامّا الاموال فقد قسمت هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندكم ثم التفت الى اصحابه امّا لو اذن لهم فى الكلام لاخبروكم انّ خير الزّاد التّقوى‏»
 اى ساكنان خانه‏هاى وحشت زا و محله‏هاى خالى و گورهاى تاريك، اى خفتگان در خاك، اى غريبان، اى تنها شدگان، شما پيش از ما رفتيد و ما در پى شما روانيم و به شما خواهيم رسيد اما خانه هايتان ديگران در آن سكونت گزيدند و اما زنانتان با ديگران ازدواج كردند و اما اموال شما در ميان ديگران تقسيم شد، اين خبرى است كه ما داريم، حال شما چه خبر داريد، سپس به اصحاب خود رو كرد و فرمود: بدانيد كه اگر اجازه سخن گفتن داشتم شما را خبر مى‏دادم كه بهترين توشه تقوا است . (نهج‏البلاغه حكمت 130)

 

 3 - پنهان بودن اسرار در عالم برزخ‏
 قال على عليه السلام : «فانّكم لو عاينتم ما قد عاين من مات منكم لجزعتم و وهلتم و سمعتم و اطعتم و لكن محجوب عنكم ما قد عاينوا و قريب ما يطرح الحجاب! و لقد بُصّرتم ان ابصرتم و اُسمعتم ان سمعتم و هُديتم ان اهتديتم و بحقّ اقول لكم: لقد جاهرتكم العِبر و زُجرتم بما فيمه مزدجر و ما يُبلّغ عن اللَّه بعد رسل السماء الّا البشر» .
 آنچه را كه مردگان ديدند، اگر شما مى‏ديديد ناشكيبا بوديد و مى‏ترسيديد و مى‏شنيديد و فرمان مى‏برديد ولى آنچه آنها مشاهده كردند بر شما پوشيده است و نزديك است كه پرده‏ها فرو افتد، گرچه حقيقت را به شما نيز نشان دادند، اگر به درستى بنگريد و نداى حق را به شما شنواندند، اگر خوب بشنويد و به راه راست هدايتتان كردند اگر هدايت بپذيريد، راست مى‏گويم مطالب عبرت‏آموز اندرز دهنده را آشكار ديديد و از حرام الهى نهى شديد و پس از فرشتگان آسمانى هيچ كس جز انسان فرمان خداوند را ابلاغ نمى‏كند . (نهج‏البلاغه خطبه 20)

 

 4 - سؤال قبر
 قال الصادق عليه السلام : «لا يسئل فى القبر الّا من محّض الايمان محضاً او محّض الكفر محضاً و الآخرون يلهون عنهم» .
 در قبر سؤال نمى‏شود مگر از كسانى كه ايمان خالص يا كفر خالص دارند و از افراد ديگر صرف نظر مى‏شود. (فروع كافى 3 / 235)
 نكته :
 بعضى معتقدند اين روايت با بعضى از روايات كه در مورد سؤال قبر از عموم مردم نقل شده تعارض دارد . از اين رو بعضى از علما گفته‏اند منظور سؤال خاص است كه مخصوص مؤمن خالص و كافر خالص مى‏باشد و يا اينكه مثلاً در مورد اصل نماز، روزه، حج و ولايت از عموم مردم سؤال مى‏شود، زيرا مستضعفين فرهنگى و ناآگاهان در مورد جزئيات معذورند . (عالم برزخ در چند قدمى ما 102)

 

 5 - شيعيان در عالم برزخ
 قال الصادق عليه السلام : «امّا فى القيمة فكلّكم فى الجنّة بشفاعة النّبى المطاع او وصىّ النّبىّ و لكنّى واللَّه اتخوّف عليكم فى البرزخ» .
 اما در قيامت همه شما با شفاعت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه شفاعتش پذيرفته مى‏شود يا با شفاعت وصى پيامبر در بهشت هستيد ولى سوگند به خدا در مورد عالم برزخ در رابطه با شما ترس دارم . (فروع كافى 3 / 242)
 نكته :
 مطابق اين روايت شفاعت اولياء خدا در عالم برزخ محدود است و ترس و نگرانى وجود دارد كه شفاعتى در كار نباشد، از طرفى طبق روايات متعدد بعضى از مؤمنين مشمول الطاف خاص پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم و امامان معصوم‏عليهم السلام واقع مى‏شوند كه مى‏توان اين الطاف خاص را به عنوان شفاعت آنها ياد نمود، در اين صورت اين سؤال مطرح است كه اين تعارض روايات را چگونه بايد جمع كرد ؟
 پاسخ آنكه در عالم برزخ شفاعت به طور عموم براى همه نيست، پس نمى‏توان به شفاعت در عالم برزخ دل بست و اميدوار بود در حدّى كه ايجاد غرور كند، ولى شفاعت براى افراد خاص كه بر اثر تلاش‏هاى صادقانه در دنيا توانسته‏اند گناهان خود را جبران كنند خواهد بود، بنابراين آن رواياتى كه شفاعت در عالم برزخ را نفى مى‏كند منظور شفاعت عمومى همانند شفاعت روز قيامت است و آن روايتى كه الطاف خاص اولياء خدا را در عالم برزخ ثابت مى‏نمايد منظور شفاعت آنها در مورد افراد خاص است . (عالم برزخ در چند قدمى ما 146)

 

 6 - سؤالات در قبر
 قال على بن الحسين عليهما السلام : «... الا و انّ اوّل ما يسألانك عن ربك الّذى كنت تعبده و عن نبيك الذى ارسل اليك و عن دينك الّذى كنت تدين به و عن كتابك الّذى كنت تتلوه و عن امامك الذى كنت تتولّاه ثم عن عمرك فيما افنيته و مالك من اين اكتسبته و فيما اتلفته...»
 آگاه باش كه در قبر از امورى از تو سؤال مى‏شود: الف: خداوندى كه او را عبادت مى‏كردى. ب: پيامبرى كه به سوى تو ارسال گشت. ج: از دينى كه به آن معتقد بودى. د: از كتابى كه آن را مى‏خواندى. د: از امامى كه از او پيروى مى‏كردى. ه: از عمر تو كه در چه مسيرى گذراندى و: و از ثروت تو كه از چه راهى به دست آوردى و در چه راهى مصرف كردى .

 

 7 - فشار قبر
 ابو بصير گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم «ايفلت من ضغطة القبر احد» فقال عليه السلام «نعوذ باللَّه منها ما اقل من يفلت من ضغطة القبر»
 آيا هيچكس از عذاب قبر نجات مى‏يابد؟ حضرت فرمود پناه مى‏بريم به خدا از عذاب قبر، چقدر اندكند كه از عذاب قبر در امان باشند.
 آنگاه فرمود هنگامى كه رقيه دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت، پيامبر در كنار قبر او ايستاد، سرش را به سوى آسمان بلند كرد و چشمهايش پر از اشك شد و به حاضران فرمود من اين حالت دفن و آنچه را بر رقيه وارد مى‏شود به نظر آوردم، آنگاه گفت: خدايا به خاطر من فشار قبر را از رقيه بردار و او را ببخش، خداوند او را بخشيد . (فروع كافى 3 / 236)

 

 8 - عوامل فشار قبر
 1. سخن چينى 2. عدم پرهيز از ادرار (عدم رعايت طهارت) 3. بداخلاقى 4. تباه نمودن نعمت‏ها و بهره صحيح نبردن از آنها 5و6. خواندن نماز بدون وضو و يارى نكردن مظلوم. (بحار 80 / 176) (بحار 6 / 221)

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:حقيقت عالم برزخ , ] [ 8:55 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 آيات‏
 1 - مرگ، مخلوق خداوند :
 «الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايّكم احسن عملاً» ملك، 2
 آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما بهتر عمل مى‏كند .

  2 - مرگ سنّت همگانى :
 الف) «اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيّده» نساء، 78
 هر جا باشيد مرگ شما را درمى‏يابد هرچند در برج‏هاى محكم باشيد .
 ب ) «كلّ نفس ذائقة الموت» آل عمران، 185
 هركسى مرگ را مى‏چشد .
 ج ) «قل انّ الموت الذى تفرّون منه فانّه ملاقيكم» جمعه، 8
 بگو اين مرگ كه از آن فرار مى‏كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد .

  3 - علّت ترس انسان از مرگ (اعمال غير شايسته):
 «قل ان كانت لكم الدار الاخرة عنداللَّه خالصة من دون الناس فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين و لن يتمنّوه ابداً بما قدمت ايديهم» بقره، 95-94
 بگو اگر «آنچنان كه مدّعى هستيد» سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شماست نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى‏گوييد ولى آنها به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستادند هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد .

  4 - مسلمان مردن با ارزش است:
 «فلا تموتنّ الا و انتم مسلمون» بقره، 132
 شما جز به آيين اسلام «تسليم در برابر فرمان خدا» از دنيا نرويد .

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:انتقال از دنيا به آخرت, ] [ 17:7 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

 5 - مرگ با شرافت (شهادت در راه خدا):
 «و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل‏اللَّه اموات بل احياء و لكن لاتشعرون» بقره، 154
 و به آن‏ها كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نگوييد بلكه آنان زنده‏اند ولى شما نمى‏فهميد .

  6 - نپذيرفته شدن توبه در حال مرگ:
 «و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الآن» نساء، 18
 براى كسانى كه كارهاى بد را انجام مى‏دهند و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا مى‏رسد مى‏گويند «الآن توبه كردم» توبه نيست .

  7 - وصيّت به هنگام مرگ:
 «كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيراً الوصية للوالدين و الاقربين...» بقره، 180
 بر شما نوشته شده هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر چيز خوبى «مالى» از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر و نزديكان بطور شايسته وصيت كنند .
 
8 - بشارت به اهل ايمان هنگام مرگ:
 «الذين تتوفاهم الملئكة طيّبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون» نحل، 32
 همانا كه فرشتگان «مرگ» روحشان را مى‏گيرد در حالى كه پاك و پاكيزه‏اند به آنها مى‏گويند سلام بر شما وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد .

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:شهادت در راه خدا, ] [ 16:54 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «فكيف اذا توفّتهم الملئكة يضربون وجوههم و ادبارهم» محمد، 27
 حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان «مرگ» بر صورت و پشت آنان مى‏زنند و جانشان را مى‏گيرند . نكته‏ مرگ انسان از سه جهت مجهول است: زمان، زمين و زمينه .
 الف - نامعلوم بودن زمان مرگ:
 قال‏عليه السلام : مسكين ابن آدم مكتوم الاجل مكنون العلل...»
 بيچاره فرزند آدم كه زمان مرگ او نامعلوم است و در بيمارى‏ها پوشيده شده است .
 بحار / 78 / 84
 ب - نامعلوم بودن زمين مرگ:
 «و ما تدرى نفس باىّ ارض تموت» لقمان، 34
 هيچكس نمى‏داند در چه سرزمينى مى‏ميرد .
 ج - نامعلوم بودن زمينه مرگ:
 «و ما تدرى نفس ماذا تكسب غداً» لقمان، 34
 و هيچكس نمى‏داند كه فردا چه خواهد كرد .
 ندانستن زمان و زمين مرگ چندان اهميتى ندارد، آنچه كه بسيار حائز اهميت است آن است كه انسان در چه زمينه‏اى (در حال اطاعت و بندگى يا در حال گناه و معصيت) از دنيا مى‏رود و لذاست كه حضرت يوسف عليه السلام از خداوند تقاضا مى‏كند مرا مسلمان بميران و به افراد صالح و شايسته ملحق ساز.
 «توفّنى مسلماً و الحقنى بالصّالحين» (يوسف، 101)
 و هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم خبر شهادت حضرت على عليه السلام را به او داد، حضرت پرسيد آيا در آن زمان دين من سالم است؟ «افى سلامة من دينى؟» حضرت فرمودند: آرى «فى سلامة من دينك». (عيون اخبارالرّضا 1 / 297)

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:عذاب و رنج براى غير اهل ايمان هنگام مرگ, ] [ 16:39 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

درخت در پاييز هم مفيد است. ما معمولاً سبزي را نعمت مي‌گوييم. خدا به برگ زرد هم نعمت مي‌گويد. «وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى‏» (اعلي/4) يعني سرسبزي را بيرون آورد، «فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى‏» (اعلي/5) يعني اين را برگ زرد كرديم. هم سبز كرديم، هر زرد كرديم. زردي هم نعمت است. بهترين كود زمين براي درخت برگ زردش است. اينطور نيست كه اين پيرها خاصيت ندارند. بابا اين الاّف است. از كجا؟ اصلاً خيلي وقت‌ها يك بركاتي كه نازل مي‌شود بر نسل، به خاطر پدر است. «وَ كانَ أَبُوهُما صالِحا» (كهف/82) به خاطر پدر صالح است كه خدا به بچه‌هايش خير مي‌رساند. نمي‌دانيد پدر بزرگ چه خاصيتي دارد. وقتي خدا به فرشته‌ها گفت: برويد قوم لوط را زير و رو كنيد، آمدند ديدند در اين منطقه كه مي‌خواهند زير و رو كنند، حضرت لوط است. گفتند: خدايا، يك آدم حسابي اينجا است. «إِنَّ فيها لُوطا» (عنكبوت/32) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. حضرت لوط اينجاست. خدا فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ» (عنكبوت/32) ما مي‌دانيم لوط آنجاست. به او مي‌گوييم: برود.  وقتي رفت شهر را زير و رو كنيد. يعني خود فرشته‌ها هم فهميدند، جايي كه يك پيرمرد مؤمني است، با بودن پيرمرد مؤمن عذاب از كل منطقه برداشته مي‌شود. پيرها را شما كم نگيريد. گاهي وقت‌ها مثلاً مي‌خواهند سفر بروند. مي‌گويند: پدر بزرگ و مادربزرگ را چه كنيم؟ مثلاً مي‌گويند: مي‌رويم، نگوييم: مي‌رويم سفر، يواشكي جيم شويم. در سفر مي‌روند به آنها بد مي‌گذرد.

يكي از آقايان به نظرم حاج مهدي آقا طباطبايي بود، به نظرم ايشان بود. گفت: يك مادري به بچه‌اش گفت: پسر جان تو ماشين داري من را بيمارستان ببر. گفت: من كار دارم. پول را بگير، تاكسي تلفني! مي‌گفت: پول به مادرش داد سوار شد، دنبال كارش برود. در كوچه به كسي زد. هيچي! تصادف و مجبور شد اين پسر را بيمارستان برد. مي‌گفت: يك چند ساعتي در بيمارستان الاّف شدم، وقتي برمي‌گشتم ديدم مادرم خودش با تاكسي آمده بيمارستان، دارد برمي‌گردد. گفتم: اين جزاي كسي است كه به مادرش بگويد: پول را بگير، من تو را نمي‌برم. كسي كه مادرش را نبرد بايد بچه‌ي زخمي مردم را ببرد، وقتش هم تلف شود. از خدمت به مادرش محروم شود. به مادرت خدمت مي‌كردي، مادرت دوستت داشت. اما اين بچه كه تصادف كردي دوستت ندارد. هم پولت رفت، هم وقتت رفت. هم محبتت رفت. زرنگي نكنيد. فكر نكنيد اگر اين نباشد، زندگي‌تان خوش است. نباشد خدا يك تلخي ديگري در زندگي شما مي‌گذارد. گاهي به خاطر اينكه يك آب جوش در دهان اين پيرزن گذاشتي، نفسش زندگي تو را آباد مي‌كند. همينكه مي‌گويند: انشاء الله خير ببيني، خير مي‌بيني. از دعاهايي كه مستجاب است، دعاي پدر در حق پسر، و دختر و دعاي پسر و دختر در حق پدر. 17- درخت هرچه از نور خورشيد انرژي مي‌گيرد، وقتي خشك شد، آتشش زدي، تمام انرژي‌هايي كه در خودش ذخيره كرده است، در صورت حرارت پس مي‌دهد. انسان هم هرچه تا آخر عمرش جمع كرده است، همه‌ي ذخيره‌هايش را به جامعه تحويل بدهد. اين درختي كه ما مي‌سوزانيم اين حرارتش از كجاست؟ مي‌گويند: اين حرارتي كه اين آتشي كه از درخت مي‌سوزد، اين انرژي‌هايي است كه در طول عمرش از خورشيد گرفته است. يعني يك عمر ذخيره مي‌كند، ولي با خودش نمي‌برد. اين ذخيره را تحويل جامعه مي‌دهد مي‌رود. ما لخت آمديم، لخت مي‌رويم. منتهي با يك كفن. باقي‌اش را يك دردي دوا كنيم. مشكل زياد است. آدم‌هايي هستند مي‌توانند هزار تا جوان را داماد كنند. هزار تا دختر را عروس كنند. آدم‌هايي هستند خيلي مي‌توانند، امّا مي‌گذارند مي‌روند، و چيزي براي خودشان نمي‌گذارند. از درخت كمتر نباشيم. آنچه انرژي از خورشيد گرفت يكجا تحويل مي‌دهد. خدايا ما مي‌ترسيم روز قيامت بگوييم: «يا لَيْتَني‏ كُنْتُ تُراباً» (نبا/40) كاش درخت كه هيچي، درخت نبات است. كاش خاك بوديم. بعضي افراد ممكن است از خاك هم پست‌تر باشند. خاك يك دانه مي‌گيرد و يك خوشه مي‌دهد، آدم‌هايي هستند سي تا لقمه مي‌خورند، يك الله‌اكبر نمي‌گويند. خاك يك دانه مي‌گيرد، يك خوشه مي‌دهد. آدم‌هايي هستند از همه نعمت‌ها استفاده مي‌كنند، پهلوي خدا سري خم نمي‌كنند. آنوقت مي‌گويد: «يا لَيْتَني‏ كُنْتُ تُراباً» آيه‌اي كه خواندم آيه‌ي قرآن بود. اي كاش خاك بودم. خاك سنگيني ما را حمل مي‌كند. ما حرف‌هاي سنگين را تحمل نمي‌كنيم. خاك مرده‌هاي ما را در خودش دفن مي‌كند. ما عيب‌هاي مردم را در خودمان نگه نمي‌داريم. خدايا هستي را براي ما آفريدي، نكند ما از خاك و آب و اينها كمتر باشيم. عيد نوروز 89 مبارك. اين اولين بحث در سال 1389 كه تحمل كرديد. حالا اين هم لطف خداست كه شما سي سال مي‌نشينيد و خسته نمي‌شويد. اين هم قضا و قدر است. وگرنه آدم بايد به طور طبيعي 5 سال، 6 سال، اين هم از بركت قرآن است. من سوادي ندارم. اين به خاطر اينكه درسهايي از قرآن و كلمات اهل بيت است، نه حرف من تمام شد، الآن هم اگر سكته كنم مردم ايران بدانيد، اگر الآن سكته كنم تا 20 سال ديگر حرف ضبط شده‌ي پخش نشده داريم. چون من ديدم اين خانم‌ها سبزي را براي يك ماه ديگر در فريزر نگه مي‌دارند. گفتم: چطور خانم‌ها سبزي را براي آينده نگه دارند. من بحث توليد نكنم. يك دور تفسير گفتم، از اول قرآن تا آخر قرآن. حدود 500 ساعت! اين را هم براي بعد از مرگ ذخيره كردم. اين از قرآن است. اگر هر كتابي را مي‌خواستم مطالعه كنم و بگويم حرفم تمام شده بود. ولي قرآن صبح نگاه مي‌كني، يك چيز. عصر نگاه مي‌كني يك چيز ديگر. اين بركت قرآن است.خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ما را روز قيامت شرمنده‌ي خودت و اوليائت و شرمنده‌ي نعمت‌هايي كه مصرف كرديم و خاصيتي نداشته قرار نده. روز قيامت نگويند علف هرزه‌ها را به گاوداري دادند، شير شد. ولي آدم‌هاي هرزه جز فساد و فتنه هيچ خاصيتي نداشتند. آدم‌هاي هرزه از علف هرزه بدتر هستند. علف هرزه را گاو مي‌خورد شير مي‌دهد، آدم‌هاي هرزه فقط فتنه و فساد، هيچ خاصيتي ندارند.قيامت را روز شرمندگي ما قرار نده.

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:جايگاه بزرگان و پيران در صيانت از خانواده, ] [ 17:0 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

برگ‌ها سبب زيبايي هستند. برگ پوشش و زيبايي است. حجاب هم پوشش و زيبايي است. برهنگي زيبايي نيست. برهنگي زيبايي نيست. برهنگي تمدّن نيست. اگر برهنگي تمدّن بود، خوب حيوان‌هاي برهنه‌اي هم مثلاً الاغ، اسب، قاطر، برهنگي زيبايي نيست. پوشش زيبايي است. طاووس زيبا است. پوشش زيبا است. اصلاً به اينكه ريش مي‌گويند، مي‌دانيد ريش يعني چه؟ ريش يعني زينت. به ريش مي‌گويند: ريش، ريش در لغت يعني زينت. لباس زينت است. برگ لباس درخت است و به درخت زينت مي‌دهد. برهنگي زينت نيست. همانطور كه درخت‌هاي بي‌برگ قشنگ نيستند.
13-
درختان وسيله‌ي لطافت هستند. انسان هم بايد وسيله‌ي لطافت باشد. در جلسات عيد كه ديد و بازديد مي‌رويم حرف‌هاي كدورت‌زا مطرح نكنيم. بله فلاني در يك زماني چه گفت. فلاني چه كرد. از تلخي‌هايش نگوييد. از شيريني‌هايش بگوييد. وقتي كه زن و شوهر با هم ناراحت هستند و مي‌خواهند از هم جدا شوند، مرد مي‌گويد: مهري كه دادم مهر من را پس بده. قرآن يك آيه مي‌گويد. در تلويزيون نمي‌شود ترجمه كرد. مي‌گويد: مهرت را مي‌خواهي از خانمت بگيري. «وَ قَدْ أَفْضى‏ بَعْضُكُمْ إِلى‏ بَعْض‏» (نسا/21) يعني شما شيريني‌ها را يادت رفت؟ مي‌خواهد بگويد: خيلي نمك به حرام هستيد. كيف‌هايتان را كرديد، حالا مي‌خواهيد پول‌هايتان را پس بگيريد. خيلي نامرد هستيد. «أَفْضى‏ بَعْضُكُمْ إِلى‏ بَعْض» بله اين مرد را مي‌بيني؟ يك زماني يك كفش براي من نخريد. اين مرد را مي‌بيني، خوب بابا اين مرد يك سفر هم تو را برد. اين مرد فلان كار خير را كرد. ولي خوبي‌ها را نمي‌گويند. بدي‌ها را مي‌گويند. حالا مرد مي‌گويد: هروقت غذا مي‌پزد شن در آن است. بيا! راست مي‌گويي؟ هزارها بار غذا پخت، شن در آن نبود. حالا يكبار هم شن در آن است چرا زن را مي‌كوبي؟ شيريني‌هايش را بگوييد. درخت گل و ميوه و برگش كه قشنگ است نشان مي‌دهد. خاك و كود و كرم‌خوردگي و اينها در زمين است. ريشه‌هايش در زمين است. آنچه به مردم عرضه مي‌دهد، يا برگ است. يا گل است. يا ميوه است.

14- درخت آب آلوده مي‌گيرد، گل مي‌دهد. آب كثيف پاي درخت مي‌رود. آب گِل پاي درخت مي‌رود. اما آن گُل مي‌دهد. انسان هم بايد اينطور باشد. حرف‌هاي بد را بشنود، «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) افراد نااهل وقتي به اينها خطاب مي‌كنند، «قالُوا سَلاماً» يا سلام مي‌كنند يا با مسالمت از كنارش مي‌گذرند. «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72) حضرت آدم دو تا بچه داشت، هابيل و قابيل. يكي گفت: مي‌كشمت! گفت: تو هم من را بكشي، من به تو دست‌درازي نمي‌كنم. برادر بايد با برادر اينطور باشد. « لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏» (مائده/28)  عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. گفت: اگر دست دراز كني من را بكشي، «ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَك‏» (مائده/28) من دست دراز نمي‌كنم تو را بكشم. ما اينطور نيستيم. ما اگر كسي گفت: احمق! مي‌گوييم: من احمقم! ننه‌ات احمق است، بابات احمق است، جد و آبادت احمق است، اوه... بابا يك كلمه گفت. قورتش بده. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ» (آل عمران/134) براي كجاست؟ اصلاً معناي عيد اين است كه برويم خانه‌ي آنهايي كه به ما فحش دادند. اگر خانه‌ي اينهايي كه دوستشان داريم برويم كه هنر نيست. خانه‌ي دوستان مثل رانندگي در سرازيري است. رانندگي در سرازيري كه هنر نيست. هر بشكه‌اي هم در سرازيري بنز و «بي‌ام و» است. ماشين خوب اين است كه در گردنه‌ها بالا برود. آن كسي را كه دوست نداريم برويم ببينيم. «صِلْ مَنْ قَطَعَك‏» (بحار الانوار/ج16/ص98) حديث داريم ديدار كن با كسي كه او ديدن تو نيامده است. در سفرش با تو خداحافظي نكرده است. در عروسي دخترش و دامادي پسرش تو را دعوت نكرده است. قورتش بده.

15- هرچه ريشه عميق‌تر باشد درخت پايدارتر است. درخت روي پاي خودش ايستاده ما هم بايد روي پاي خودمان بايستيم. قرآن يك آيه دارد، مي‌گويد: «فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِه‏» (فتح/29) درخت روي پاي خودش ايستاده است. آن روزي ما بايد جشن بگيريم كه ديگر گندم از خارج نخريم. هر روزي در هر تكنولوژي، در هر محصول و ميوه‌اي روي پا ايستاديم، آن روز، روز عيد ما است. «فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِه‏» آيه‌ي قرآن است. مثل درختي كه روي پاي خودش بايستد.

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:پوشش, نشانه‌ي زينت و زيبايي, ] [ 16:59 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

درخت ميوه‌ي رسيده خودش را به مردم عرضه مي‌كند. گاهي با دست دراز كردن. گاهي هم بدون دست درازي خودش ميوه‌اش را پايين مي‌اندازد. يعني درخت ميوه‌اش را عرضه مي‌كند. ما هم بايد خدماتمان را عرضه كنيم. امام يك روز از يك نفر پرسيد: شما زكاتت را چه مي‌كني؟ گفت: هيچي! گندم‌ها و خرما و آنهايي كه زكات است مي‌برم خانه، فقرا  مي‌آيند به آنها مي‌دهم. فرمود: كار غلطي است. تو بايد زكات را بدهي. زكات را بايد بروي به فقير بدهي. نه اينكه در خانه‌ات بنشيني فقير بيايد در را بزند، زكات را به او بدهي. تو بايد زكات بدهي. «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» «آتوا» يعني تو بده. تو بايد بدهي. اينكه ما صبر كنيم. اينهايي كه پدر و مادر دارند، نگذارند پدر و مادرشان بگويد كه: حسن آقا، جواد آقا پول داري يك خرده به من بده. اين كار را نكنيد. نگذاريد. يك حديث ديدم خيلي دلم سوخت. «اعوذ» ها را مي‌شمردم. ديدم يك، در يكي از جملات امام اين است كه مي‌گويد: خدايا! خدايا پناه مي‌برم از اينكه پير شوم، بي‌پول شوم، مجبور شوم به پسرم بگويم: پول بده. به دخترم بگويم: پول بده. پناه مي‌برم. اين پيداست خيلي غم است. كه امام از اين غم پناه مي‌برد. چون پسر و دختر خجالت نمي‌كشد به پدر بگويد: پول بده. اما پدر خجالت مي‌كشد به بچه‌اش بگويد: پول بده. تو كه وضعت خوب است. پول در كيف مادرت بگذار و برو. در جيب پدرت بگذار و برو. نگذاريد پدر به شما بگويد. نه هروقت به من زنگ زده است، برايش نان و گوشت فرستادم. بسيار پسر بدي هستي، كه اجازه مي‌دهي پدرت به شما زنگ بزند، بگويد: عيد است. ديد و بازديد داريم. من پدربزرگ هستم. اتفاقاً هرچه پيرتر است، خرجش سنگين‌تر است چه ديني داريم؟ الله اكبر! دين ما مي‌خواهي تكان بخوري قانون دارد. امام مي‌گويد: خدايا! «وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِكَ عَلَيَّ إِذَا كَبِرْت‏» (صحيفه/92) خدايا وقتي پير شدم، رزق مرا زياد كن. چون وقتي پير مي‌شوم، پدربزرگ مي‌شوم. همه توقع عيدي دارند. توليد كم، جيب خالي، توقع بالا. توقع، همه مي‌خواهند خانه‌ي پدربزرگ بيايند. و لذا بچه‌هاي خوب بچه‌هايي هستند كه قبل از عيد پدر و مادرشان را تأمين كنند. بالاخره مادر است، بايد عيدي بدهد. مادر ذليل نشود. در دعا هست. پناه مي‌برم. «اعوذ بك» از اينكه پير شوم، مجبور شوم به بچه‌ام بگويم: پول بده. درخت ميوه‌ي خودش را مي‌دهد. و گاهي هم ميوه‌ي خودش را مي‌اندازد. همه‌ي ميوه‌ها اين نيست كه بچيني. اصلاً ميوه‌اش را مي‌اندازد.

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:خدمت رساني به مردم, نشانه‌ي انسان‌هاي مفيد و مؤثر, ] [ 16:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

آسيب اگر به شاخه برسد قابل اصلاح است، اما اگر به ريشه برسد ديگر قابل اصلاح نيست. اين هم يك درس. آسيب به شاخه قابل اصلاح است. شاخه اگر آسيب ببيند آدم ارّه مي‌كند، درخت جايش پر مي‌شود. اما اگر به ريشه آسيب برسد. جوان‌هاي خوبي كه، مردم خوبي كه ايمانشان خوب است، منتهي حالا يك خلافي كرد. يك جايي را نبايد امضا كند، امضا كرد. يك‌جايي نبايد حرفي را بزند، زد. يك‌جايي نبايد موضع‌گيري كند. خوب موضع‌گيري كرد. ولي حلال زاده است. خوب است، آدم خوبي است. از دستش در رفت. اينها خوب هستند، يعني قابل توبه هستند. اما اگر ريشه، اگر قصه ريشه باشد اين خيلي خطرناك است. آسيب اگر به شاخه برسد، ولذا حديث داريم گاهي خداوند «يُحِبُّ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَه‏» (بحار الانوار/ج29/ص600) خدا آدم‌هايي را دوست دارد اما عملش بد است. مي‌گويد: اين آدم خوبي است، ولي عملش بد است.  درخت‌ها استعدادهاي مختلفي دارند. بعضي درخت‌ها ماندگار هستند. بعضي‌ها ماندگار نيستند. بعضي‌ها چوبشان ماندگار است. بعضي‌ها ميوه‌شان ماندگار است. بعضي‌ها هم مثل سبزي يا بعضي درخت‌ها مثلاً فوري بايد خورد. بعضي‌ها مثل انجير، انجير را مثلاً مي‌شود خشك كرد، تا مثلاً چندين ماه. همينطور كه تفاوت‌ها در ماندگار، ناماندگاري ميوه‌ها هست، انسان‌ها هم اينطور هستند. در بعضي درخت‌ها قابل پيوند هستند. مي‌شود با يك پيوندي مزه و ميوه و شرايطش را عوض كرد. بعضي از انسان‌ها هم انعطاف پذير هستند. بعضي درخت‌ها پيوندبردار هستند، مثلاً بعضي چيزها هم به هم پيوند نمي‌خورند.

من يكوقتي با كسي بودم. به او گفتم: ببين آقا اگر مي‌تواني با فلاني كار بكني، كار بكن. اگر نمي‌تواني، جدا شويد. گفت: خوب جدا شويم، مي‌گويند: بد نبود. گفتم: بد نيست. مگر هر جدا شدني بد است؟ اسفناج و گلابي، هم اسفناج خاصيت دارد، هم گلابي. اما اينها قابل پيوند نيستند. قابل پيوند نيستند. هر دو يكي يكي خوب هستند. عسل خوب است. خربزه هم خوب است. ولي با هم مي‌گويند: معروف است حالا مي‌ترسم دروغ هم باشد. حالا امتحان نكنيد يكوقت بگويند: شيخ من را كشت! امتحان نكنيد. معروف است به اينكه عسل و خربزه با هم نمي‌سازد. كارد و پنير! اينها ضد هستند. كارد شكم پنير را پاره مي‌كند. اما در عين حال هم كارد خوب است، هم پنير! بعضي درخت‌ها قابل پيوند هستند. بعضي انسان‌ها قابل انعطاف هستند. بعضي درخت‌ها قابل پيوند نيستند. بعضي انسان هستند، زُمُخت هستند. يعني هيچي تكانشان نمي‌دهد. فكر هم مي‌كنند مقاومت چيز خوبي است. ببينيد يك چيزي بگويم. قرآن مي‌گويد: مقاومت در حق خوب است. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) اگر گفتند: «رَبُّنَا اللَّهُ» اگر گفتند: خدا «ثُمَّ اسْتَقامُوا» استقامت كردند، اين استقامت خوب است. به شرطي كه «رَبُّنَا اللَّهُ» بگويي. بعد «ثُمَّ اسْتَقامُوا» استقامت در حق، اما بعضي‌ها يك حرف غلطي دارند، يك فكر غلط دارند. يك توهّم غلط دارند. يك عقيده‌ي غلط دارند. روي عقيده‌ غلطشان مقاومت مي‌كنند. اين لجبازي است. فرق بين لجبازي و استقامت چيست؟ لجبازي، مقاومت روي سليقه است. استقامت، مقاومت، روي حق است. مقاومت روي حق خوب است، وگرنه ما توده‌اي داشتيم زمان شاه سي سال زندان بود. خوب آن هم در توده‌اي بودنش مقاومت كرد. سي سال زندان شاه بود. اما نمي‌شود گفت: ايشان واقعاً مرد تاريخ است. چه چيز است؟ لجباز بوده است. يك حرف بي‌منطق داشته است. روي حرف بي‌منطقش... مرد اين است كه حرفش يكي باشد. نخير! مرد اين است كه تا اشتباه كرد، بگويد: اشتباه كردم. وقتي اشتباه كردي، برگرد.

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:خطر آسيب رسيدن به ريشه‌هاي فكري انسان, ] [ 8:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

افتادگي و تواضع، ‌نشانه رشد و باروري

درخت هرچه ميوه‌اش بيشتر باشد، تواضعش بيشتر است. انسان‌هاي خوب هم هرچه باسواد‌تر، با كمال‌تر باشند تواضعشان بيشتر است. قديم علماي درجه يك امضا كه مي‌كردند مي‌نوشتند : الاَحقَر! يعني هرچه ملاّتر بود، خودش را كوچكتر احساس مي‌كرد. خدا رحمت كند يكي از علماي بندر عباس، امضا كه مي‌كرد مي‌گفت: العبد العاصي! بعد مي‌گفت: العباس العباسي. العبد العاصي يعني من كه قابل نيستم. اين درخت هرچه ميوه داشته باشد، تواضعش بيشتر است. انسان هم بايد اينطور باشد، هرچه باسوادتر هستي سلام كن. اگر ديپلم هستي هفتاد تا سلام كن. ليسانس شدي نود تا سلام كن. فوق ليسانس شدي صد و بيست تا سلام كن. دكتر شدي سيصد تا سلام كن. امام اولش فرمود: دست مراجع را مي‌بوسم. مرجعيتش گل كرد، اوج گرفت، بالا رفت. گفت: آن دفعه... من اين را از امام شنيدم. فرمود: من آن دفعه گفتم: دست مراجع را مي‌بوسم. امروز مي‌گويم: دست بقّال‌ها را هم مي‌بوسم. يعني حالا كه ... بعد شد يك اسوه‌ي واقعي، گفت: به من رهبر نگوييد. من خدمتگزار هستم. گفتند: روح مني خميني، بت شكني خميني! فرمود: اي كاش من يك پاسدار بودم. يعني هرچه بالاتر مي‌رفت، تواضعش بيشتر مي‌شد. حالا ما مثلاً دانشجويمان به دبيرستان تشر مي‌زند. بلند شو نان بگير. خوب من دانشجو هستم، تو راهنمايي. بلند شو من فوق ليسانس هستم و تو ليسانس. نه! اميرالمؤمنين كسي بود كه روي كره‌ي زمين، يعني كره‌ي زمين ديگر خواب نخواهد ديد. فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» (بحار الانوار/ج3/ص224) هرچه سؤال كنيد جواب مي‌دهم. در عين حال مهمان كه در خانه‌اش آمد ظرف آورد گفت: من مي‌خواهم دستت را بشويم. يعني دست مهمانش را مي‌شست. اما از نظر علمي هم مي‌گفت: هرچه بپرسيد جواب مي‌دهم. گيري كه الآن مملكت ما دارد مي‌گويند: جوان‌هاي ما بيكار هستند، اين است كه كار هست، ميز مي‌خواهند. استخدام رسمي مي‌خواهند. يعني كار مدرنِ آرام، يعني مي‌خواهند با نان نازك... ما سه رقم آدم داريم. بعضي‌ها مي‌خواهند كارشان نازك باشد، كار نازك، نان كلُفت. مي‌خواهند با كار نازك، نان كلُفت! بعضي‌ها كارشان كلُفت است، يعني كار خيلي مي‌كنند، اما كم خرج مي‌كنند. آنها را زاهد مي‌گويند. بعضي‌ها هرچه گيرشان مي‌آيد، هر مقداري كه كار مي‌كند همان مقدار مي‌خورد. سه رقم آدم داريم. آدم‌هايي كه كارشان كم است، شكمش زياد، اينها مصيبت است. يعني مي‌خواهد با كار كم، پول زياد. بعضي‌ها كار زياد مي‌كنند و كم مي‌خورند. اينها آدم‌هاي رشيد هستند. خيلي كار مي‌كند، اما به ديگران مي‌دهد. خودش كم مي‌خورد، به ديگران بريز و بپاش مي‌كند. وقف مي‌كند و وصيت مي‌كند. فاميل، همسايه و مدرسه مي‌سازد. پل مي‌سازد. درمانگاه، كتابخانه، خوابگاه، پول خيلي دارد. اما خودش مصرف نمي‌كند. بعضي‌ها هرچه گيرش مي‌آيد مي‌خورد و لبش را پاك مي‌كند. هيچي به هيچي! يعني ده سال پيش هيچي و حالا هم هيچي! اين هم يك آدم‌هاي متوسطي هستند. سه رقم آدم داريم. آدم‌هاي مصيبت، دنبال كار مي‌گردد، مي‌خواهد مثلاً صبح ساعت 8 برود، دو بعد از ظهر هم برگردد. با سرويس برود، با سرويس بيايد. و لذا يك روز هم كه كار مي‌خواهد بكند، مي‌گويد: امروز روز نحسي است. مي‌گوييم: چه شده؟ مي‌گويد: كارم سنگين بود!
بعضي از دبيرستاني‌هاي ما قبلاً اينطور بودند، حالا نمي‌دانم. مي‌گفت: ارديبهشت مَردم، اُردي‌جهنم ما! گفتيم: چرا؟ گفت: براي اينكه امتحان دارم. چون ماه ارديبهشت بايد درس بخواند، اسم ارديبهشت را اُردي‌جهنم مي‌گذاشت. ارديبهشت مردم، اردي‌جهنم ما!مي‌گفت: امروز روز خوشي است. مي‌گوييم: چه شده؟ مي‌گويند: صبح كله پاچه خورديم، ظهر كباب برگ! يعني روز خوش را روز شكم مي‌گويد. خوب ببينيد اين‌ها مصيبت است. يك كسي مي‌گفت: خدا بيامرزدش. مي‌گفت: من مسافرت را خيلي دوست دارم. مي‌گفتند: چطور؟ گفت: براي اينكه خوراكش دوبله، نمازش نصفه و كار هيچي

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:افتادگي و تواضع, ‌نشانه رشد و باروري, ] [ 8:40 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

بسم الله الرحمن الرحيم.

خداوند همين طبيعت را كلاس خداشناسي گذاشته است. دائم گفته نگاه كن. به طبيعت نگاه كن. به زمين، به دريا، به ماه، به خورشيد، به شتر، به ميوه، به برگ، به گياه، به باران، يعني طبيعت راهي براي توحيد است. از طرف ديگر مي خواهد معاد را تفهيم كند.   لذامي‌گويد: اگر شك داري كه ما زنده مي‌شويم يا نه، چطور درخت‌ها دوباره زنده مي‌شود؟ به همان دليل كه درخت‌هاي خشك دوباره در بهار سبز مي‌شود، به همين دليل هم انسان مرده زنده مي‌شود. يعني اين طبيعت را فلش زده هم به سمت توحيد، هم به سمت معاد. براي تربيت هم گفته از طبيعت استفاده كن. حالا ما اين شاخه‌ي سوم را مي‌خواهيم. مقايسه انسان با طبيعت. درخت! موضوع اين است. چه كسي مسئول پارك‌ها و مسئول درختكاري و اينها است؟ سازمان فضاي سبز، يكي ديگر هم هست. به هر حال آنهايي كه مسئول هستند و مي‌خواهند يك كار فرهنگي بكنند، بسم الله! اين كار فرهنگي است. يك تابلو مجاني مي‌گوييم. اين را تابلو كنيد در اين بوستان‌ها بزنيم.




ادامه مطلب
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:طبيعت راهي براي توحيد, ] [ 8:17 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

شاءن خداوند

يكى از اُمراء، از وزير خود راجع به معنى و مفهوم اين آيه (كل يوم هو فى شاءن )؛(33) ((خداوند در هر روز داراى شاءنى است )) سؤ ال كرد، وزير اظهار بى اطلاعى كرد و معنى آيه را نتوانست بگويد و از اين جهت اندوهگين و ناراحت به خانه آمد.غلامى داشت كه آگاه و با معرفت بود، از مولايش پرسيد: ((چرا اندوهگين هستى ؟)) وزير جريان را گفت . غلام گفت : ((من تفسير آيه را مى دانم و براى امير بازگو مى كنم .)) با هم نزد امير رفتند و غلام اظهار داشت : ((معنى آيه اين است : شاءن خداوند است كه شب و روز را يكى بعد از ديگرى مى آورد و مى برد، از دلِ مرده ، زنده خارج مى كند و از زنده ، مرده بيرون مى اورد، بيمارى را شفا مى دهد و گرفتارى را نجات مى بخشد، عزيزى را ذليل و ذليلى را عزيز مى كند، ثروتمندى را فقير و فقيرى را ثروتمند مى نمايد.)) امير از اين پاسخ ، خوشحال شده و گفت : ((مشكلى را برايم گشودى خداوند مشكلت را بگشايد و بعد به او جايزه داد.))

اينگونه دعا كن

پيامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و آله همواره جوياى حال ياران خويش بود. روزى ، شنيد كه يكى از يارانش ، بيمار شده به عيادت او رفت و جوياى حالش شد. بيمار گفت : نماز مغرب را به شما به جماعت خواندم ، شما سوره ((قارعه )) را خواندى ، آنچنان تحت تاءثير قرار گرفتم كه به خدا عرض ‍ كردم : ((خدايا! اگر در نزد تو گنهكارم ، طاقت عذاب آخرت را ندارم ، در همين دنيا مرا عذاب كن .)) اكنون مى بينيد كه بيمار شده ام پيامبر فرمود: دعاى درستى نكرده اى ، مى بايست در دعا، از قرآن سرمشق بگيرى ؛ آنجا كه مى فرمايد: (رَبَّنا آتِنا فى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فى الاَّْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ):(34) (پروردگارا هم در دنيا و هم در آخرت ، به ما پاداش نيك بده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار.)) آنگاه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله براى او دعا كرد و او از بيمارى نجات يافت .)(35)

هشدار يك آيه

وقتى كه اين آيه نازل گرديد: (يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَالْحِجارَة ...)(36) اى كسانى كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن مردمان (كافر و مجرم ) و سنگ است ، نگهداريد.)) شخصى از مؤ منان ، شديداً تحت تاءثير اين آيه قرار گرفت به گونه اى كه در گوشه اى نشست و گريه مى كرد، و مى گفت : ((من از نگهدارى خود و كنترل هواى نفسم ناتوانم ، در عين حال نگهدارى اهل و بستگانم از انحرافات به من تكليف شده است !))
رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود: ((همين اندازه براى تو كافى است كه همانگونه كه خود را امر به نيكيها و نهى از بديها مى كنى ، آنان را امر به خوبيها و نهى از بديها كنى .)) يعنى وظيفه واجب تو همين است .(37)



[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:شاءن خداوند, ] [ 17:58 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

روزى ماءمون ، در ايّام كودكى در حضور پدرش هارون ، بازى مى كرد و حركات بچه گانه انجام مى داد. بالاخره موجب ناراحتى پدرش شد و هارون ، خليفه بى ادبِ عباسى ، با لحن قهرآلودى به وى عتاب كرده و گفت : (يَا بْنَ الزانيه ) آرام باش . ماءمون كه از همان دوران كودكى ، به حاضر جوابى معروف بود؛ در جواب اين آيه را خواند: (وَالزّانيةُ لايَنْكِحُها اِلاّ زانٍ اَوْ مُشْرِكٌ):(26) ((و زن زانيه ازدواج نخواهد كرد، مگر با مرد زناكار، يا مشرك .))

بهترين تحيّت

انس بن مالك مى گويد: كنيزى از امام حسن عليه السّلام شاخه گلى را به حضور آن حضرت هديه نمود، امام حسن عليه السّلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمودب ((تو را در راه خدا آزاد كردم .)) من به حضرت عرض كردم : ((در مقابل اهداء يك شاخه گل ناچيز، او را آزاد كردى ؟))امام در پاسخ فرمود: ((خداوند ما را در قرآنش چنين ادب كرده و فرموده : (اِذا حُيّيتُمْ بِتَحيّهٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها)(27) ((هرگاه كسى به شما تَحيّت گويد، پاسخ آن را بطور بهتر بدهيد.)) سپس فرمود ((تحيت بهتر، همان آزاد كردن اوست .))(28)

فاطمه عليهاالسّلام و استدلال قرآنى

پس از رحلت رسول خداصلّى اللّه عليه و آله وقتى كه ابوبكر بر مسند خلافت نشست ؛ منافقين باغ فدك را كه از مِلك پيامبرصلّى اللّه عليه و آله بود و به فاطمه عليهاالسّلام مى رسيد؛ غصب كرده و عامل آنحضرت را از فدك ، بيرون راندند.على عليه السّلام به فاطمه عليهاالسّلام فرمود: ((برو نزد ابوبكر، ارِث خودت را از او بگير.))فاطمه عليهاالسّلام نزد ابوبكر آمد و فرمود: ((ارثى كه از ناحيه پدرم (رسول خداصلّى اللّه عليه و آله رسيده ، به من برگردانيد.)) ابوبكر گفت: ((پيامبرن ارث نمى گذراند)) فاطمه عليهاالسّلام فرمود: ((آيا سليمان از پدرش داوود ارث نبرد؟ كه خداوند مى فرمايد: (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داودَ) ))(29) ابوبكر خشگمين شد و گفت : ((پيامبر ارث نمى گذارد.))

[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:يك جواب از قرآن, ] [ 17:54 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

حضرت صادق عليه السّلام مى فرمايد؛ روزى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رو به اصحاب خود كرده و فرمود: ((كدام يك از شما، دوره سال را روزه مى گيريد؟)) سلمان عرض كرد: ((من )).پيامبرصلّى اللّه عليه و آله دوباره سؤ ال كرد: ((كداميك از شما تمام شب را عبادت مى كنيد؟)) سلمان گفت : ((من ))، فرمود: ((كدام يك از شما روزى ، يك ختم قرآن مى خوانيد؟)) سلمان عرض كرد: ((من )). يكى از منافقين كه در آن مجلس حضور داشت ، وقتى اين جوابها را شنيد و در حالى كه خشم خود را نمى توانست پنهان كند، اظهار داشت : ((يا رسول الله ! اين شخص عجمى مى خواهد بر ما فخر كند، والاّ دروغ مى گويد؛ غالبِ روزها من ديده ام كه چيزى مى خورد و روزه نيست و غالِب شبها را مى خوابد و بسيارى از اوقات ساكت است ؛ با اين حال چطور ممكن است ، روزى يك ختم قرآن بخواند؛ حضرت فرمودند: ((مَثَل سلمان مَثَل لقمان است در حكمت ؛ از خودش ‍ علت اين ادّعا را سؤ ال كنيد.))سلمان ، در توضيح مدّعاى خود گفت : ((من در هر ماهى ، سه روز، روزه مى گيريم و خداوند در قرآنش فرموده : (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالُها):(15) ((يعنى كسى كه كار خيرى انجام دهد، در برابرش ده اجر، به او داده مى شود.)) پس ، سه روز روزه هر ماه ، به منزله آنستكه تمام ماه را روزه گرفته باشم ، به علاوه اينكه ، من روزه ماه شعبان را هميشه به رمضان متصل مى كنم .امّا عبادتِ شبهاى من ، از پيغمبرِ خداصلّى اللّه عليه و آله شنيدم ، كه فرمودند: ((هر كس با وضو بخوابد، مثل آنست كه ، تا صبح به عبادت بسر برده است .)) و من هر شب با وضو مى خوابم ؛ و امّا اينكه گفتم ، روزى يك ختم قرآن مى خوانم ، آن هم بر اساس فرموده پيامبر عظيم الشان اسلام صلاى اللّه عليه و آله ست ، كه فرمودند: ((هر كس ، يك مرتبه (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) را بخواند، مثل آنستكه دو ثلث قرآن را خوانده باشد و هر كس سه مرتبه بخواند مثل آنستكه تمام قرآن را خوانده باشد و از من خواندن روزى ، سه مرتبه (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) فوت نمى شود.و همچنين از پيامبر بزرگوارصلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه به على عليه السّلام فرمودند: ((يا على ! مَثَل تو ما بين امت من همانند (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) است ، هر كس ترا به زبان دوست دارد، يك ثلث ايمان را داراست و هر كس تو را به زبان و دل ، دوست داشته باشد داراى دو ثلث ايمانست و هر كس ترا علاوه بر دل و زبان ، در عمل هم موافقت نمايد داراى تمام ايمانست                      16 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:سلمان فارسى و استدلال به قرآن, ] [ 17:48 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

چندین سال است بهانه مقدس شهادت معلمی بزرگ و فرزانه، استاد شهید مطهری رحمه‏الله دست‏مایه قدردانی و تجلیل از معلم شده است؛ معلمی که انسان‏ساز و فرداپرداز است و تکریم و تعظیم او، تکریم و تعظیم علم است. معلم، معمار قلب هاست و بذر نور در دل‏ها می‏افشاند. قدردانی و تجلیل از معلم، قدردانی از باغبانی است که هر صبح، سبدی از صمیمیت با خود به کلاس می‏برد و با انگشتان مهربان خویش، بر شاخه قلب‏ها فردا را پیوند می‏زند. معلم را توقع نام و نان نیست. این گمنام، هر روز از تنور داغ جانش، هزاران نان بر سفره گرسنه دل‏ها می‏بخشد و از علقمه قلبش، هزاران مشک به خیمه‏های عطش می‏رساند. تجلیل معلم، سپاس از انسانی است که هدف و غایت آفرینش را تأمین، و سلامت امانت‏هایی را که به دستش سپرده‏اند، تضمین می‏کند.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 15 ارديبهشت 1391برچسب:معلم, معمار قلب هاست , ] [ 6:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

تربيت کاري ظريف و دشوار است و گذرگاه هاي سخت و دشوار دارد. معلم همواره بايد شخصيت دانش آموز را حفظ کند و عذر دانش آموز را بپذيرد. خداوند در آيات زيادي از تکريم شخصيت انسان و سجده فرشتگان به او سخن مي گويد. در روايات اسلامي از سرزنش کردن ديگران به شدت نهي شده است. امام صادق در اين زمينه مي فرمايد:« کسي را مورد شماتت و سرزنش قرار مده زيرا ممکن است خداوند به او ترحم کند و تو را به آن مبتلا کند.» معلم و مربي نمونه بايد با حفظ شخصيت دانش آموز با خطاي او برخورد نمايد تا وي متوجه خطا و اشتباه خود شده و در صدد جبران آن برآيد چرا که شخصيت ، بزرگترين سرمايه معنوي دانش آموز است که اگر ناديده گرفته شود و مورد تحقير قرار گيرد ، در آينده باعث مي شود فرد خطاکار فاجعه هاي بزرگ بيافريند. لذا بر همين اساس است که معلم بايد بکوشد تا هميشه شخصيت دانش آموزان را حفظ کرده و با نگهداشت آبرو و عزت شاگردان مسائل تربيتي را به آنان بياموزد و به مرحله اجرا در آورد. يکي از دستوراتي که در قرآن کريم خطاب به همه مومنان آمده است ، پرهيز از مسخره کردن يکديگر است. خداوند مي فرمايد: «يا ايها الذين امنوا لايسخر قوم من قوم عسي ان يکونواخيرا منهم ؛... اي کساني که ايمان آورده ايد هرگز نبايد قومي قوم ديگر را مسخره و استهزاء کند. شايد آن قوم که مسخره مي کنيد، بهترين مومنين باشند. پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در اين زمينه مي فرمايد: «هيچ مسلماني را کوچک نشماريد زيرا که کوچک آنان نزد خدا بزرگ استمعلم نمونه معلمي است که اين روحيات را شناخته و متناسب با همان روحيات با شاگردان خود برخورد نمايد و هرگز شاگردي را به علت برخورداري از يک خصيصه يا به علت ضعف هوشي مورد تمسخر و عيب جويي قرار ندهد. معلم زماني مي تواند در برخورد صحيح با شاگردان خود موفق عمل کند که خود را به جاي شاگردان قرار دهد و همواره کودکي و نوجواني را به ياد داشته باشد.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 15 ارديبهشت 1391برچسب:حفظ شخصيت دانش آموزان, ] [ 6:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

از آنجا که معلم سال هاي زيادي را همراه دانش آموز مي باشد و در سنين حساس کودکي و نوجواني که درخت وجودي دانش آموز شکل مي گيرد با او همدم و همراه مي باشد لذا قرآن کريم، اين کتاب انسان ساز، صفاتي براي يک معلم خوب و نمونه ذکر کرده است که به اجمال به بيان آنها مي پردازيم:

تواضع
 

اولين ويژگي يک معلم نمونه، تواضع و فروتني است تا شاگردان مشکلات خود، درسي و غيردرسي را به راحتي با معلم خود مطرح نموده و از اين طريق هم استفاده علمي ببرند و هم درس زندگي بياموزند. چنانکه رسول اکرم نيز مي فرمايند: « خداوند به من وحي نمود که فروتن باشيد
فروتني يعني تسليم در برابر حق، احترام به همنوعان، اعتراف و شناسايي مقام واقعي خود و حقوق ديگران که همگي از ثبات روحي و آرامش رواني سرچشمه مي گيرد.

مهرباني
 

از آنجا که همه شاگردان بدون اختيار تاثيرات خلقي و رفتاري معلمان را مي پذيرند و به آن سمت کشيده مي شوند لذا يکي از صفاتي که در وجود يک معلم نمونه ، ضروري و لازم است ؛ برخورد همراه با روي گشاده و مهربان است تا شاگردان نيز تحت تاثير اين برخورد معلم هم بتوانند به راحتي مشکلات خود را بيان نموده و هم از راهنمايي هاي معلم بهره لازم را ببرند و هم خود داراي روحيه گشاده در برخورد با اجتماع و مردمان شوند. تغييرات اخلاقي تنها با پند و اندرز و موعظه صورت نمي پذيرد بلکه زماني اين مهم تحقق پيدا مي کند که همراه با عمل و رفتار انساني باشد.
هميشه به ياد داشته باشيم که زير بناي رابطه عاطفي که ميان معلم و شاگرد برقرار مي شود، روحيات و خلقيات معلم است نه روش تدريس او.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 15 ارديبهشت 1391برچسب:ويژگي هاي معلم نمونه در قرآن, ] [ 6:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در هر مکتبي براي رسيدن به اهداف تعليم و ترتيب از روش هاي خاص آن مکتب استفاده مي شود. در دين مبين اسلام که دستورات جامع و کامل آن در قرآن ، اين کتاب هميشه جاويدان ، آمده است ؛ روش ها و نکته هايي که در رسيدن به اهداف مقدس تعليم و تربيت که بزرگترين اين اهداف : «انسان سازي» است ، بيان شده است که با دقت و تدبر در آيات قرآن کريم و رجوع به احاديث اهل بيت (علیهم السلام) در اين زمينه ، مي توان اين روش ها و نکته ها را به خوبي دريافت و به کار برد تا هدف اصلي و اساسي تعليم و تربيت يعني انسان سازي محقق گردد. تعاليم روح بخش اسلام در کليه شئون زندگي براساس فطرت که بهترين راهنماي انسان هاست ، مي باشد و لذا مربيان و معلمان با بهره مندي از اين تعاليم مي توانند تربيتي محکم و استوار براي کودکان و نوجوانان که آينده سازان جامعه اسلامي هستند ، به ارمغان بياورند. جوامع بشري امروزه از لحاظ علم و صنعت و اختراع و تکنولوژي بسيار پيشرفته و هر روز با کشف جديدي سعي مي کند از تکنولوژي روز در بهتر زيستن خود کمک بگيرد اما در کنار اين پيشرفت مادي و علمي از لحاظ اخلاقي و معنوي بتدريج سقوط مي کند و نمي تواند راهنماي موفقي براي بشر به سوي کاميابي و سعادت باشد اما فرهنگ اسلامي به گواهي تاريخ، صلاحيت رهبري و ارشاد بشريت را دارد و کتاب مقدس و آسماني قرآن اين مسئوليت خطير را بر عهده دارد. قرآن که کتاب عمل است، همان کليد سعادت است که از اوايل قرن هفتم ميلادي در اختيار بشر قرار گرفت و در مدت کمتر از صد سال سه قاره آسيا، آفريقا و اروپا (اسپانيا) را تحت نفوذ خود گرفته و جهاني نوين آفريد. «علامه اقبال لاهوري» نقش قرآن و نفوذ آن در ميان مردمان را چنين بيان مي کند:

نقش قرآن چون که بر عالم نشست

نقش هاي پاپ و کاهن را شکست

فاش گويم آنچه در دل مضمر است

اين کتابي نيست ، چيزي ديگر است

« دکتر گوستاو لوبن فرانسوي» مي گويد: « هر نوع سيستم تربيت جديدي براي بشر سه دوره لازم دارد تا به تدريج از آن بهره مند شوند و در پايان امر براي نسل سوم ثمربخش شود ولي قرآن چنان کتابي است که آثار تربيتش را در همان نسل اول به حد کمال نشان داد ، امتي را تربيت کرد که در کمتر از يک قرن بر سه قاره آسيا ، آفريقا و اروپا (اسپانيا) حکومت نمود


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:معلم نمونه درآموزه هاي قرآني , ] [ 17:44 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب