مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 

نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد

صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد

خرامان ساقي مه رو به ايثار عقار آمد

صفا آمد، صفا آمد که سنگ و ريگ روشن شد

شفا آمد شفا آمد شفاي هر نزار آمد

حبيب آمد حبيب آمد به دلداري مشتاقان

طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد

سماع آمد سماع آمد سماع بي صداع آمد

وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد

ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد

شقايق ها و ريحان ها و لاله خوش عذار آمد

کسي آمد کسي آمد که ناکس زوکسي گردد

مهي آمد مهي آمد که دفع هر غبار آمد

دلي آمد دلي آمد که دلها را بخنداند

مي اي آمد مي اي آمد که دفع هر خمار آمد

کفي آمد کفي آمد که دريا دُرّ ازو يابد

شهي آمد شهي آمد که جان هر ديار آمد

کجا آمد کجا آمد کزينجا خود نرفته است او

وليکن چشم گه آگاه و گه بي اعتبار آمد

ببندم چشم و گويم شد، گشايم گويم او آمد

و او در خواب و بيداري قرين و يار غار آمد

کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آمد

رها کن حرف بشمرده که حرف بي شمار آمد

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد, ] [ 8:43 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مفاتیح‌ الجنان شیخ قمی ، روایتی از معلی بن خنیس را درباره نوروز ذکر کرده است که اعمال این روز و دعای مربوط به آن را همراه دارد . در بحار الانوار مجلسی روایات معلی بن خنیس را به تفصیل آورده است . در آن روایات به فضیلت و برتری این روز نسبت به سایر ایام بسیار پرداخته است و یکی از روایات مفصل معلی بن خنیس ، نوروز را این گونه تجلیل کرده است :نوروز روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی قرار گرفت ، روزی است که جبرئیل بر نبی (ع) نازل شد ، روزی است که رسول اکرم (ص) علی (ع) را بر دوش کشید تا بت‌ های قریش را از بالای کعبه رمی کند ، روزی است که نبی (ع) به وادی جن رفت و از ایشان بیعت گرفت ، روزی است که برای علی (ع) از مردم بیعت گرفت ( غدیر خم ) ، روزی است که قائم آل محمد (عج) ظهور خواهد کرد و روزی است که امام عصر (عج) بر دجال پیروز خواهد شد . و اما روایت خنیس به نقل از امام صادق (ع) در مفاتیح الجنان اینچنین است : فرمود : " چون نوروز شود ، غسل کن و پاکیزه ‌ترین جامه ‌های خود را بپوش و به بهترین بوی ‌های خوش خود را معطر گردان . پس چون از نماز های پیشین و پسین و نافله ‌های آن فارغ شدی ، چهار رکعت نماز بگذار یعنی هر دو رکعت به یک سلام و در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر ( انا انزلناه ) و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل یا ایها الکافرون و در رکعت سوم بعد از حمد ، ده مرتبه قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را بخوان و بعد از نماز به سجده شکر برو و این دعا را بخوان : اللهم صل علی ... و بسیار بگو یا ذالجلال و الاکرام . " ‏همان‌ طور که مشاهده می‌ شود ، این روز نیز چون اعیاد اسلامی با غسل کردن ، پوشیدن جامه نو و معطر گردیدن به بوی‌ های خوش و روزه داشتن آغاز می شود ، ضمن آنکه نمازی مشابه نماز های سایر اعیاد اسلامی دارد .


ادامه مطلب
[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:عید نوروز و آداب آن , ] [ 8:34 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

1- سَلَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُم فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ ( سوره رعد آیه 24 )
 
2- سَلَمٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍّ رَّحِیمٍ ( سوره یس آیه 58 )
 
3- سَلَمٌ عَلَی إِبْرَهِیمَ ( سوره صافات آیه 109 )
 
4- سَلَمٌ عَلَی مُوسَی وَ هَرُونَ ( سوره صافات آیه 120 )
 
5- سَلَمٌ عَلَی إِلْ یَاسِینَ ( سوره صافات آیه 130 )
 
6- سَلَمٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ ( سوره صافات آیه 181 )
 
7- سَلَمٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ ( سوره قدر آیه 5 ) 

هفت سین باستانی : سیب سرخ ، سنجد ، سماق ، سرکه ، سمنو ، سبزه ، سیر

 

هفت سین رزمندگان در زمان جنگ : سرنیزه ، سیم خاردار ، سنگر ، سیم چین ، سنبه ، سجاده ، سینه خشاب

 

هفت سین روستایی : سبزه ، سنبلاتیو ، سه پایه ، سبد ، سیل بند ، سبو ، سبوس

 

هفت سین رایانه ای : سرور ، سی پی یو ، سیستم ، سوکت ، سی دی رام ، سی دی رایتر ، سیم

 

هفت سین بدن : سر ، سیاهرگ ، سرخرگ ، سر انگشت ، سنگ کلیه ، سینه ، ساق

 

هفت سین حیوانات : سگ ، سوسمار ، سنجاقک ، سنجاب ، سوسک ، سار ، سمور 

 

هفت سین مورد علاقه خانم ها : سبزه ، سکه ، سرمه ، سفیداب ، سرخ آب ، سفره ، سوزن

 

هفت سین آقایان : سیادت ، سربازی ، سرمایه ، ساعت ، سفر ، سپر ، سمند  

 

هفت سین حافظ :

1- سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

 

2- سحرم دولت بیدار به بالین آمد

گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

 

3- سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند

همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند

 

4- سلامی چو بوی خوش آشنایی

بر آن مردم دیده روشنایی

 

5- ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود

این بحث با ثلاثه غساله میرود

 

6- ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

 

7- سالها پیروی مذهب رندان کردم

تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم


ادامه مطلب
[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:هفت سین آیه های قرآن , ] [ 8:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اجازه بدهيد قبل از آن كه درباره خدا، كه آفريننده همه چيز است سخن بگوييم، اندكى درباره برخى از مخلوقات الهى صحبت كنيم.
1.
شما با جاذبه زمين آشنا هستيد و به خوبى مى‌دانيد كه اگر جسمى را از بلندى رها كنيم به زمين سقوط مى‌كند، ولى ذات و حقيقت نيروى جاذبه چيست؟ اين سؤالى است كه دانشمندان نيز نتوانسته‌اند به آن پاسخ دقيقى بدهند. پس ما ازروى آثار نيروى جاذبه مى‌توانيم به وجود نيروى جاذبه اطمينان پيدا كنيم، ولى حقيقت آن را نمى‌توانيم درك كنيم.
2
ـ ما از روشن شدن لامپ چراغ، پى مى‌بريم كه در سيم برق، نيروى الكتريسته وجود دارد، ولى حقيقت نيروى الكتريسته چيست؟ ما نمى‌توانيم ذات و حقيقت آن را درك كنيم. تنها با ديدن آثارش، مانند روشن شدن لامپ آن، پى مى‌بريم كه در جايى نيروى الكتريسته وجود دارد.
اين مثال‌ها را برايت نوشتم تا توجه شما را به اين نكته مهم جلب كنم، كه چون ما انسان‌ها محدود و كم ظرفيت هستيم، نمى‌توانيم ذات خدا را بشناسيم، بلكه تنها از راه مخلوقات مى‌توانيم به وجود داشتن خداوند يقين پيدا كنيم; از آفرينش جهان پى به وجود آفريننده مى‌بريم. از اين كه ما علم داريم مى‌فهميم كه خداوند عالم بوده كه به ما داده و از اين كه ما قدرت و توان داريم، مى‌فهميم كه خداوند قادر و توانا است.[3]
پس ما ذات خداوند را درك نمى‌كنيم، ولى به وجود داشتن خداوند و اين كه داراى صفت‌هاى علم، قدرت، حيات و... است يقين داريم و مطمئن هستيم كه هرجا كه باشيم او با ماست(محمد،آيه 35 / حديد،آيه 4) به همه كارهاى ما آگاهى دارد،(هود،5 / بقره،آيه 235) نسبت به ما از همه [حتى از پدر و مادرمان] مهربان‌تر است و...(يوسف،آيه 64)


ادامه مطلب
[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:خدا چيست؟, ] [ 9:17 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اگر كسى نقاشى كشيده باشد و به نظر شما نقاشى او زيبا نباشد آيا مى‌تواند شما را مجبور كند كه نقاشى او را زيبا ببينيد؟ ممكن است او شما را مجبور كند، تا بگوييد آن اثر زيباست، ولى نظر قلبى و واقعى شما با زور و اجبار عوض نمى‌شود. چنان‌كه اگر كسى را دوست نداشته باشيد آيا مى‌تواند شما را آن قدر بزند تا او را واقعاً دوست داشته باشيد؟ جواب روشن است. چيزهايى كه به نظر و عقيده افراد بستگى دارد مانند زيبايى، زشتى، دوستى، دشمنى و... از چيزهايى است كه با زور نمى‌توان آن را به كسى تحميل كرد.
دين و خداشناسى نيز همين طور است. اگر كسى وجود داشتن خداوند برايش ثابت نشده نمى‌توان او را آن قدركتك زد،تا برايش ثابت شود و يقين كند كه خداوند وجود دارد. چنان‌كه اگر كسى فكر كند در روى زمين سه خدا وجود دارد نمى‌توان با زور به اوثابت كرد كه خدا يگانه است، بلكه بايد با دليل‌هاى عقلى، نظر او را اصلاح كرد.
اين كه مى‌گويند در دين اجبار نيست، ترجمه آيه: (لا اكراه فى الدين...) است و معناى آن اين است كه دين از امور اعتقادى بوده و بايد با دليل و عقل ثابت شود.[1] براى آگاهى بيشتر، مطالعه كتاب آزادى از ديدگاه علامه طباطبايى، نوشته عليرضا خراباتى‌منش، مناسب است.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:اين كه مى‌گويند: در دين اجبارى نيست يعنى چه؟, ] [ 9:15 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

آفرين بر تو و پرسش خوبت. اينكه نوشته‌ايد «خداوند دين اسلام را براى ما پذيرفت» مطلب جالب توجه و درستى است كه در قرآن هم آمده است. آيه‌اى كه اين مطلب در آن آمده آيه «اكمال» نام دارد حالا اول آيه را با هم مى‌خوانيم آن گاه به سؤال شما پاسخ مى‌دهم:(اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم واَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى ورَضيتُ لَكُمُ الاِسلـمَ دينـًا...); امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين [جاودان] شما پذيرفتم...‌. (مائده،آيه 3)اما پاسخ: در جواب قبلى نوشتم كه دين اسلام كامل‌ترين دين است. به نظر شما خداى مهربان بهتر بود دين كامل را براى ما برگزيند يا دين ناقص را؟! اگر از شما بپرسند دوست دارى به باغى بروى كه درختان سرسبز ميوه‌دار كه ميوه‌هاى آبدار و فراوان  دارد يا باغى كه چند درخت نيمه خشكيده و كم بار دارد كدام يك را انتخاب مى‌كنيد؟ آيين اسلام مانند همان باغ پرميوه است، با درختان سرسبز: درختانى كه ريشه در زمين دارد و شاخه هايشان سر به فلك كشيده و تا آسمان رفته است و با اذن و اجازه خداوند، هميشه ميوه مى‌دهد.(ابراهيم،آيه 25)راستى آيا مى‌دانيد دين اسلام با چه چيز كامل مى‌شود؟ آرى با ولايت و امامت. پس اگر كسى ولايت امامان را نپذيرد، اسلام او نيز كامل نخواهد بود; چنان‌كه چنين كسى قرآن را نيز به درستى نشناخته است.
با نور عترت بايدت قرآن‌شناسى***اين راه حق باشد سوى دنياى قرآن
بى‌نور اهل البيت اگر قرآن بخوانى***سرگشته مى‌مانى تو، در صحراى قرآن
قرآن و عترت گر جدا گردند از هم***اى واى من اى واى تو اى واى قرآن
باشد اميد هر مسلمان آن كه بيند***در نامه اعمال خود امضاى قرآن
براى آگاهى بيشتر مى‌توانيد كتاب درسهايى از قرآن; توحيد، عدل، نبوت و امامت، نوشته حجة‌الاسلام والمسلمين قرائتى را مطالعه كنيد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:چرا خداوند بين اين همه دين, اسلام را براى ما پذيرفت؟, ] [ 9:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مگر نه اين است كه خداوند سرنوشت كارهاى انسان و كارهايى را كه در آينده انجام مى‌دهد ـ حتى قبل ازتولد ـ مى‌داند، پس چرا خداوند انسان‌ها را آزمايش مى‌كند؟

اين كه خدا ما را امتحان مى‌كند براى اين نيست كه چيزى بر علم او افزوده شود. فايده امتحانات الهى به خود ما برمى‌گردد نه خدا، امتحانات الهى فايده‌هاى زيادى براى ما دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‌كنم:
1
ـ زمينه‌سازى براى پيش‌رفت انسان ونزديك‌تر شدن بنده به خدا (امتحان تقويتى): براى توضيح بيشتر، يادى از دوران نوجوانى خودم مى‌كنم: وقتى ما درس مى‌خوانديم ـ شايد حالا هم همين طور باشد ـ معلم يكى دو بار در هفته، اعلام مى‌كرد فلان روز «امتحان» مى‌گيرم. اسم اين امتحان‌ها «امتحان قوّه» بود; يعنى براى تقويت بنيه علمى ما معلم امتحان مى‌گرفت، چون ما مجبور مى‌شديم براى امتحان بيشتر درس بخوانيم امتحانات ما نتيجه‌اى براى معلم نداشت و همه نتيجه به خودمان برمى‌گشت. معلم فايده‌اى نمى‌برد، ولى ما فايده‌هاى زيادى مى‌برديم. معلم مهربان و دل‌سوز ما مى‌دانست كه بهترين راه پيش رفت ما امتحان است. پس به اين منظور از ما «امتحان قوّه» مى‌گرفت و «امتحان» اهميت داشت و نه «نتيجه امتحان».
بسيارى از امتحانات الهى هم براى تقويت ما است. خداوند مهربان مى‌داند كه ما با امتحان پيش رفت مى‌كنيم، به خداوند نزديك‌تر مى‌شويم، گناهان ما آمرزيده مى‌شود و...‌. به اين خاطر خداوند ما را آزمايش مى‌كند.
خدا مى‌فرمايد: «و شما را به چيزى [از قبيل] ترس و گرسنگى و كاهشى در دارايى‌ها و جان‌ها و محصولات امتحان مى‌كنيم و به صابران بشارت ده و نيز فرموده است: (اَلَّذينَ اِذا اَصـبَتهُم مُصيبَةٌ قالوا اِنّا لِلّهِ واِنّا اِلَيهِ رجِعون...); افرادى كه اگر به آنها مصيبتى برسد مى‌گويند: همه از خداييم و همگى به سوى او باز مى‌گرديم درود خداوند و رحمت الهى بر آنان باد و آنان، رستگارانند. (بقره، آيه 155)
خدا مى‌داند كه اگر يكى از فرزندان آقاى الف از دنيا برود آقاى الف صبر مى‌كند و به خاطر صبر كردن، درجه‌اش بالا مى‌رود. لذا او را با از دست دادن فرزند، امتحان مى‌كند. شايد بپرسيد چرا خدا بدون امتحان كردن درجه او را بالا نمى‌برد؟ پاسخ اين است كه - چنان كه پيش از اين برايتان نوشتم - خدا براى هر چيز علتى قرار داده و تا علت نباشد نتيجه حاصل نمى‌شود. خدا براى هر مسير جاده و راهى قرار داده و از بى‌راهه نمى‌توان به مقصد رسيد و يكى از راه‌هاى دريافت رحمت الهى، صبر در برابر مشكلات است.
2.
روشن شدن وضعيت راستگويان و دروغ گويان براى خودشان و ديگران: فرض كنيد خداوند هيچ كس را آزمايش نكند و مثلا بدون اين كه برادر «الف» و «ب» به دنيا بيايند، در قيامت از بين اين دو برادر، «الف» را مستقيماً به بهشت بفرستد و «ب» را با سر در جهنم فرو برد . آيا برادر «ب» حق ندارد بگويد خدايا مگر فرق من با برادرم چه بود كه او بهشتى شد و من جهنمى؟ اگر خدا بگويد: من علم داشتم كه اگرتوبه دنيا مى‌آمدى گناه‌كار مى‌شدى و به خاطر گناهانت به جهنم مى‌رفتى. آيا اين پاسخ براى برادر «ب» و همه افرادى كه آن را مى‌شنوند. قانع كننده است؟ آيا آقاى «ب» به دروغ ادعا نمى‌كند كه اگر او هم به دنيا مى‌آمد از نيكوكاران مى‌شد؟!


[1]. الميزان، ج 11، ص 35 ـ 380.


ادامه مطلب
[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:خداوند انسان‌ها را آزمايش مى‌كند؟, ] [ 17:25 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

خداوند در قرآن فرموده است: «هركس را كه خدا بخواهد هدايت مى‌كند» پس اگر خدا نخواهد شخص هدايت‌نخواهد شد و تلاش‌هاى انسان بيهوده است.

دو دانش‌آموز را در نظر بگير كه زير نظر معلمى دل‌سوز و مهربان تحصيل خود را آغاز مى‌كنند. معلم درس‌هاى اوليه را براى هر دو نفر تدريس مى‌كند. دانش‌آموز «الف» درس‌ها را خوب مى‌خواند و تكاليف خودش را خوب انجام مى‌دهد، پس شايستگى اين را پيدا مى‌كند كه معلم درس بعدى را به او ياد بدهد و در واقع به خاطر شايستگى كه دارد معلم او را به درس بعدى يا كلاس بالاتر هدايت مى‌كند، ولى دانش‌آموز «ب» نه تنها درس‌هايش را خوب نمى‌خواند، بلكه دفترهايش را هم پاره مى‌كند، معلم را مسخره مى‌كند و...‌. چنين دانش آموزى را معلم مهربان رهايش مى‌كند، تا در گمراهى و جهل و بى‌سوادى بماند و اين باقى ماندن او در جهل و نادانى نتيجه كوشش نكردن دانش‌آموز «ب» است وربطى به معلم ندارد.
خداوند مهربان نيز ما انسان‌ها را آفريده و پيامبران را براى تعليم و ياد دادن راه درست و پاك شدن ما فرستاده است. در اين ميان برخى انسان‌ها، تعليمات پيامبران را به خوبى ياد مى‌گيرند، خداوند نيز به آنها كمك مى‌كند، تا در راه هدايت ثابت قدم باشند يا به درجات بالاتر هدايت راه يابند و به خداوند نزديك شوند، ولى انسان‌هايى كه با اختيار خودشان از راه راست منحرف مى‌شوند، خداوند آنها را رها مى‌كند تا در جهل و گمراهى باقى بمانند و هر روز بيشتر از روز قبل در باتلاق نادانى و گمراهى فرو روند. از آن چه نوشتم متوجه شديد كه هدايت خدا داراى چند مرتبه و درجه است.
مراتب اوليه هدايت، شامل همه انسان‌ها مى‌شود. اين‌كه خدا عقل داده كه خوب و بد را بفهمند و پيامبران را فرستاده تا مردم را راهنمايى كنند، از مراحل اوليه هدايت است. ولى هدايت‌هاى ويژه خدا و عنايت‌هاى مخصوص پروردگار شامل حال كسانى مى‌شود كه در راه خدا قدم برمى دارند. پس معناى آياتى مانند: (الله يهدى من يشاء); خداوند هر كه را اراده كرده هدايت مى‌كند. (بقره، آيه 213) اين است كه اراده الهى بر اين تعلق گرفته است كه: خداوند بر هدايت مؤمنان بيفزايد و آنان را مشمول عنايت ويژه خودش كند; چنان كه در قرآن مى‌فرمايد: خداوند بر هدايت هدايت يافتگان مى‌افزايد.(مريم، آيه 76)


ادامه مطلب
[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:خداوند در قرآن فرموده است: «هركس را كه خدا بخواهد هدايت مى‌كند» پس , ] [ 17:21 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

قضا و قدر چيست؟

1ـ معناى قضا: آيا تاكنون اسم قاضى را شنيده‌ايد؟ مثلا مى‌گويند فلانى قاضى دادگسترى است. آيا مى‌دانيد كار قاضى چيست و چرا به او قاضى مى‌گويند؟ كار قاضى اين است كه وقتى بين دو نفر مشكل يا دعوايى پيش مى‌آيد به او مراجعه مى‌كنند و او حق را به يك طرف، كه حق با اوست مى‌دهد و دعوا را خاتمه مى‌بخشد. پس چون قاضى دعوا را «فيصله مى‌بخشد»، «تمام مى‌كند» و خاتمه مى‌بخشد به او قاضى مى‌گويند.با اين مثال كه متوجه شديد كه معناى قضا: «فيصله بخشيدن به كار» و «تمام كردن» مى‌باشد. حال وقتى مى‌گويند قضاى الهى بر چيزى تعلق گرفته، به اين معنا است: كه خداوند اين گونه حكم كرده كه آن چيز با علت‌هاى خودش به گونه‌اى خاص ايجاد شود و حتمى شود; مثلا قضا و قدر الهى بر اين تعلق گرفته كه اگر كسى به آتش دست بزند دست او بسوزد، اگر كسى خودش را از بلندى پرتاب كند، صدمه ببيند، «آسمان‌هاى هفت گانه در دو روز (دو دوره) خلق شوند» و اما وقتى مى‌گويند قضاى الهى بر اين تعلق گرفته كه جز او را پرستش نكنيد، يعنى حكم و دستور خداوند بر اين تعلق گرفته است.2ـ معناى  قدر: قَدْر به معناى تقدير كردن و اندازه گرفتن است وقتى مى‌گويند قدر الهى، يعنى خداوند قدر و اندازه هر چيز را مشخص كرده است; مثلا خداوند مشخص كرده است و قدر الهى بر اين تعلق گرفته كه سال 365 روز باشد. در حوادثى هم كه اتفاق مى‌افتد قدر الهى بر اين تعلق گرفته است كه اگر علت‌ها فراهم شود، نتيجه مورد نظر هم به دست آيد; مثلا اگر كسى بيمار شود و دارويى كه براى همان بيمارى وجود دارد مصرف كند و خوب شود، خوب شدن شخص مطابق قضا و قدر الهى است، چون خداوند اين گونه تقدير كرده است كه خوردن دارو موجب بهبودى شود. حال اگر مريض دارو مصرف نكرد و بيماريش شديدتر شد باز هم مطابق قضا و قدر الهى است.


ادامه مطلب
[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:قضا و قدر, ] [ 17:18 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

رحمان، رحمت عمومى خداوند در دنيا است كه شامل حال همه مردم مى‌شود، چه مؤمن باشند و چه كافر، حتى رحمت عمومى خداوند كه رحمان نشان دهنده آن است، شامل گياهان و حيوانات هم مى‌شود. پس از آن‌جا كه خداوند رحمان است، آب و هوا را آفريده تا همگى از آن استفاده كنند و همه نعمت‌هايى كه ما در دنيا شاهد آن هستيم از رحمت عمومى و رحمان بودن خداوند سرچشمه گرفته است.
ولى رحيم، رحمت خاص خدا است كه ويژه آخرت است و تنها شامل حال مؤمنان مى‌شود. پس بهشت و نعمت‌هاى آن همگى از رحمت‌هاى خاص خداوند سرچشمه مى‌گيرد كه ويژه مؤمنان است و كافران از آن بهره‌اى ندارند.
بين رحمان و رحيم تفاوت‌هاى ديگرى هم وجود دارد كه براى آگاهى از اين فرق‌ها مى‌توانيم به جلد اول تفسيرهاى قرآن، مراجعه كنيم.


ادامه مطلب
[ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:فرق بين رحمان و رحيم چيست؟ مگر هر دو به معناى رحمت نيست؟, ] [ 16:35 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

شفاعت به معناى قرار گرفتن دو چيز (يا دو انسان) در كنار هم ديگر و كمك يكى از آن دو به ديگرى مى‌باشد; يعنى در قيامت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان به كمك افرادى كه گناهانى دارند مى‌آيند و از خدا مى‌خواهند گناه فرد گناه‌كار بخشيده شود. در واقع به گناه‌كار كمك مى‌كنند، تا بتواند به بهشت راه پيدا كند. علامه طباطبايى در اين باره مى‌نويسد:
شفاعت در آخرين ايستگاه از توقف‌گاه‌هاى روز قيامت انجام مى‌گيرد. در آن جا شفاعت كننده (امام يا پيامبر با ديگر افراد صالح) از خداوند مى‌خواهند شفاعت شونده (افراد گناه‌كار و مقصّر) را بيامرزد و او را عفو كند، تا وارد دوزخ نشود يا اگر در دوزخ به سر مى‌برد، از جهنم خارج شود.[1]


ادامه مطلب
[ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:شفاعت يعنى چه؟, ] [ 16:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

هر چند اين دو كلمه در قرآن آمده است، ولى مقصود از آن‌چه در قرآن آمده شهرستان‌هاى قم و مشهد نيست، بلكه معناى اين كلمه‌ها است; مثلا قم در زبان عربى به معناى «برپاخيز» و «بايست» مى‌باشد و در قرآن به اين معنا آمده است.
كلمه «مشهد» در آيه 37 سوره مريم آمده است و كلمه «قم» در دو جاى قرآن آمده است كه هر دو مورد، آيه دوم است: يكى در سوره مزّمل و ديگرى در سوره مدّثر.بخشى از آيه‌اى كه كلمه مشهد در آن آمده اين است: (... فويل للكافرين من مشهد يوم عظيم); واى بر حال كافران از مشاهده روز بزرگ.


[1]. شورى، آيه 29.

[2]. بقره، آيه 259.


ادامه مطلب
[ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:كلمه‌هاى مشهد و قم در كدام آيه آمده است؟, ] [ 16:28 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

گفته‌اند نام همسر ابولهب «جميله» يا «ام جميل» بوده است. او خواهر ابوسفيان بود و با شوهرش از سرسخت‌ترين دشمنان پيامبر بودند و در راه آزار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از هيچ كوششى دريغ نمى‌كردند. سوره مسد كه سوره 111 قرآن است درباره اين زن و شوهر كافر نازل شده است.

يكى از شهرهاى مازندران به نام يكى از سوره‌هاى قرآن مى‌باشد آن سوره كدام است؟

آن سوره، سوره 24 قرآن است و 64 آيه دارد. حالا خودتان به فهرست قرآن مراجعه كنيد، تا نام سوره مورد نظر را پيدا كنيد.

 كدام قوم آرزوى هزار سال زندگى داشتند؟

قومى كه بيش از همه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را آزار دادند.ـ قومى كه به فرموده قرآن، بيشترين دشمنى را با مؤمنان دارند.ـ قومى كه هم‌اكنون نيز از توطئه بر ضد مسلمانان دست برنمى‌دارند.ـ آنان كه هر روز جوانان و نوجوانان مسلمان را در فلسطين اشغالى به خاك و خون مى‌كشند.ـ قومى كه خداوند در باره آنان مى‌فرمايد: آنان را حريص‌ترين مردم بر زندگى در دنيا خواهى يافت كه از كافران نيز حريص‌ترند; تا آن‌جا كه هر يك از آنان دوست دارد هزار سال عمر كند.
با توجه به آن‌چه گفتم بايد پاسخ پرسش را يافته باشيد. اگر باز هم به پاسخ نرسيديد سرگذشت «قوم يهود» را مطالعه كنيد. مطالعه كتاب يهود از نظر قرآن كه عفيف عبدالفتاح طياره آن را نوشته و على منتظمى آن را ترجمه كرده، مى‌تواند آگاهى‌هاى خوبى درباره يهود به شما بدهد.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:نام زن ابولهب چيست؟, ] [ 15:8 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين دو عدد را به خاطر بسپاريد: 31 و 13. آيا مى‌دانيد معناى اين عددها چيست؟ يعنى پاسخ شما در سوره 31 و آيه 13 آمده است. نام سوره 31 به نام فردى است كه از او پرسيده‌ايد خداوند در سوره لقمان پندهاى اين دانشمند به فرزند نوجوانش را اين‌گونه نقل مى‌كند:هنگامى كه لقمان فرزندش را موعظه مى‌كرد به او گفت: پسرم چيزى را همتاى خدا [و شريك او] قرار مده كه شرك ظلم بزرگى است. ...‌. «پسرم نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در برابر مصيبت‌هايى كه به تو مى‌رسد شكيبا باش كه اين، از كارهاى مهم است.* با بى‌اعتنايى از مردم روى برنگردان و مغرورانه بر زمين راه نرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:نام دانشمندى كه يكى از سوره‌هاى قرآن به نام اوست چيست؟, ] [ 15:5 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

آرى، از مجموع آيات و روايات مى‌توان فهميد كه در غير كره زمين هم موجودات زنده‌اى وجود دارند. البته - چنان‌كه بارها گفته شد - قرآن كتاب زيست‌شناسى و جغرافيا نيست كه مثلا در يك سوره، منظومه شمسى را بررسى كرده باشد و در سوره ديگر ساير منظومه‌ها و حتى كهكشان‌ها را. اما در قرآن اشاره هايى وجود دارد كه با توجه به آن ثابت مى‌شود در غير كره زمين نشانه‌هاى حيات ديده مى‌شود و موجودات زنده‌اى يافت مى‌شوند. از بين آيه‌ها و روايت‌ها من تنها يك آيه و يك روايت را براى شما مى‌نويسم:1. خداوند مى‌فرمايد: (ومِن ءايـتِهِ خَلقُ السَّمـوتِ والاَرضِ وما بَثَّ فيهِما مِن دابَّة...); و از نشانه‌هاى (قدرت خداوند)، آفرينش آسمان و زمين و پراكندن جنبندگان ميان آن دو است.[1]از جمله: «آفرينش آسمان وزمين و پراكندن جنبندگان بين آن دو» مى‌توان فهميد كه در ساير كرات نيز موجودات زنده‌اى وجود دارند...‌.2. در حديثى به نقل از امام باقر(عليه السلام) مى‌خوانيم:پس از اين ماه شما، چهل ماه ديگر وجود دارد كه بين هر ماه تا ماه ديگر مسافت چهل روز فاصله است. در آنها آفريدگان فراوانى وجوددارند كه نمى‌دانند آيا خداوند آدم را [در زمين]آفريده يا نيافريده است.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:آيا از نظر قرآن, در سياره‌هاى ديگر, موجودات زنده‌اى وجود دارند؟, ] [ 15:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

آن چه پرسيده‌ايد در آيه 38 از سوره ق آمده است، در اين آيه مى‌خوانيم:(و لقد خلقنا السموات والارض فى ستّه ايام...); همانا آسمان و زمين و آن‌چه را در ميان آن دو است، در شش روز (هنگام يا دوره) آفريديم.حالا به توضيح آيه توجه كنيد: 1. وقتى اراده خداوند بر ايجاد چيزى تعلق گرفت آن چيز همان طور كه خدا اراده كرده است به وجود مى‌آيد; يعنى اگر اراده كند موجودى در يك لحظه خلق شود، همان مى‌شود كه خداوند اراده كرده است و اگر اراده كند موجودى در چند ميليون سال آفريده شود در همان زمانى كه آفريده مى‌شود.2. مراد از ستّه ايام (6 روز) شش روز معمولى نيست. مى‌توانيد حدس بزنيد چرا؟ خوب فكر كنيد، زيرا روز و شب معمولى از گردش زمين به دور خودش و به دور خورشيد پديد مى‌آيد، پس قبل از آفرينش آسمان و زمين، كره زمين و خورشيدى وجود نداشته، تا شب و روز معمولى به وجود آيد.مقصود از شش روز، مرحله آفرينش يا شش دوره يا شش بخش از زمان است.ما هم در زبان فارسى گاهى مى‌گوييم «روز» ولى مقصود ما روز معمولى نيست; مثلا مى‌گوييم: «دنيا دو روز است» دو روزى عمر ارزش ندارد كه كسى را اذيت كنى و...‌.آيا به راستى دنيا دو روز است؟ يا عمر دنيا ميلياردها روز از روزهاى معمولى است؟!


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:اين كه خداوند مى‌فرمايد: آسمان و زمين را در شش روز آفريديم, مقصود چيست؟, ] [ 16:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

قرآن به زبان عربى است. پس قاعده‌هاى زبان عربى در آن رعايت شده. آيا ممكن است قرآن به زبان عربى باشد، ولى قواعد دستور زبان آن فارسى يا انگليسى باشد؟! از طرفى برابر دستور زبان عربى، الفاظ دوگونه هستند: 1ـ‌مؤنث 2ـ مذكر و هر يك از اين دو به حقيقى و مجازى تقسيم مى‌شوند، پس لفظ‌ها اين گونه تقسيم مى‌شوند.مذكر (جنس نر) حقيقى  مانند رجل (مرد) كه در واقع نيز از جنس نر مى‌باشد.مذكر مجازى مانند كتاب كه در واقع جنس نر نيست، ولى چون در آن تاء (ة) وجود ندارد. ضميرها و اشاره‌هايى كه برايش مى‌آورند ضمير مذكر است; مثلا مى‌گويند «هذا كتاب» و نمى‌گويند «هذه كتاب»مؤنث (جنس ماده) حقيقى مانند امرئة (زن) كه در واقع هم از جنس ماده است.مؤنث مجازى مانند ملائكة كه هرچند ملائكه از جنس ماده نيستند، ولى چون كلمه ملائكة، داراى «ة» است ضميرها و اشاره‌هايى كه براى آن مى‌آورند ضمير و اسم اشاره مؤنث است; چنان‌كه خداوند مى‌فرمايد: (قالت الملائكة يا مريم...); ملائكه گفتند اى مريم... (آل‌عمران، آيه 42)با توجه به آن‌چه برايتان نوشتم دريافتيد كه چرا نام‌هاى خداوند و ضميرهايى كه براى او به كار رفته مذكر است. خلاصه علت اين است كه: مواردى كه مذكر و مؤنث ندارد و در لفظ هم علامت مؤنث يعنى «ة» وجود ندارد، در حكم مذكر است; يعنى چنين كلمه‌اى را مذكر به حساب مى‌آورند. كلمه‌هاى «الله»، «قرآن» و... از همين قبيل هستند و اگر براى كلمه «اللّه» ضمير و اشاره مذكر به كار رود براى صفات خداوند نيز ضمير مذكر به كار مى‌رود.با دقت در آيات قرآن كريم مى‌توان موارد فراوان ديگرى هم پيدا كرد كه با توجه به ادبيات عرب، كلمه‌اى مذكر يا مؤنث آمده است; مثلا شيطان اين مظهر پليدى مذكر آمده (آل‌عمران، آيه 175)، ولى براى كلمه «ملائكه» از مؤنث استفاده شده است (بقره،‌آيه‌30) باغ‌هاى بهشت مؤنث آمده(نساء، آيه 122) و «تابوت» مذكر(بقره، آيه 248) و‌...‌.


[1]. همان، ج 5، ص 245.

[2]. آية الله سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 503، به نقل از «نهج البلاغه» كلمات قصار، كلمه 214.

[3]. تاريخ پيامبر اسلام، مدينه (جلد 4، حيات القلوب)، ص 976.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:چرا همه اسم‌هاى خدا نام مردان است؟, ] [ 15:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين كه در پرسش نوشته شده اگر مردى زن را بكشد قصاص نمى‌شود نادرست است، بلكه اگر در دادگاه ثابت شود كه مرد، زن را عمداً كشته است بستگان زن مى‌توانند با حكم دادگاه مرد قاتل را اعدام كنند، البته پس از اعدام قاتل بايد به خانواده او نصف ديه را پرداخت كنند. حالا براى توضيح بيشرتر به مثال زير توجّه كنيد. وظيفه پرداخت مخارج خانواده به عهده مرد خانواده است; يعنى حتى اگر زن خانواده كارمند، پول‌دار، سرمايه دار و... باشد او وظيفه ندارد خرج‌هاى خانه را بدهد. او مى‌تواند همه پول‌ها و سرمايه‌هاى خودش را جمع آورى كند و در بانك و... نگهدارى كند و براى خريدن يك نان از شوهرش پول بگيرد و مرد وظيفه دارد پول نان را بدهد و حق ندارد بگويد: نمى‌دهم و...‌.حالا فرض كنيد شخصى به نام جمشيد داراى يك خانواده 4 نفره است. اگر جمشيد نادانى كند و زنى را بكشد. خانواده زن كشته شده مى‌توانند جمشيد را به حكم دادگاه قصاص كنند. روشن است كه جمشيد به سزاى كار ننگين خودش رسيده است و به خاطر آدم‌كشى در قيامت نيز در عذاب جهنم جاودان خواهد ماند. اما به راستى گناه همسر و فرزندان جمشيد چيست؟ كه بايد گرسنه بمانند و از گرسنگى بميرند؟ يا بايد هر كدام در گوشه‌اى از خيابان گدايى كنند؟ اگر اسلام پس از اعدام جمشيد، خانواده او را در فقر و گرسنگى رها كند، آيا هر كدام از افراد اين خانواده به دزد و قاتل ديگرى تبديل نمى‌شوند؟! راستى اگر من يا تو به جاى خانواده جمشيد بوديم چه مى‌كرديم؟!اسلام عزيز و خداوند مهربان اين مشكل را حلّ كرده است، به اين شكل كه خانواده زن كشته شده جمع مى‌شوند و نيمى از ديه را به همسر وفرزندان جمشيد مى‌دهند، تا اينها هم بتوانند به زندگى خود با حداقل امكانات ادامه دهند و جمشيد هم به سزاى عملش برسد. البته خانواده زن كشته شده مى‌توانند به جاى قصاص و اعدام جمشيد تقاضا كنند به آنها ديه‌پرداخت شود.

 


ادامه مطلب

در كدام سوره‌ها خداوند در مورد زنان سخن گفته است؟

در بسيارى از سوره‌هاى قرآن، خداوند درمورد حقوق و وظايف زنان سخن گفته است. اگر به فهرست سوره‌هاى قرآن مراجعه كنيد، با توجه به نام سوره‌ها مى‌توانيد برخى از سوره‌هايى را كه درباره زنان سخن گفته پيدا كنيد; به عنوان نمونه نام چهارمين سوره قرآن، نساء است و نساء به معناى زنان است. در اين سوره مطالب فراوانى درباره زنان آمده است; مسايلى مانند ارث، راه برطرف كردن اختلافات خانوادگى، لزوم پرداخت مهريه زنان، زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است و...‌.
چند سوره ديگر كه در مورد زنان سخن گفته عبارتند از:1. سوره مريم; خداوند در اين سوره از حضرت مريم، مادر حضرت عيسى سخن مى‌گويد; زنى الگو كه اسوه‌اى براى همه زنان و مردان مؤمن و پاكدامن است.2. سوره نور; اين سوره از سوره هايى است كه بسيارى از وظايف زنان در آن آمده است و در روايات، زنان به خواندن اين سوره تشويق شده‌اند; مثلا حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: به زنانتان سوره نور را بياموزيد.[1]



 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:زن و مرد در قرآن, ] [ 16:47 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

به هر موجود آزار دهنده، منحرف و سركش كه انسان‌ها را ازراه خدا باز مى‌دارد شيطان گفته مى‌شود. پس گاهى شيطان از جنس انسان است و گاهى از غير انسان‌ها چنان‌كه خداوند مى‌فرمايد: براى هر پيامبرى دشمنانى از شيطان‌هاى انسانى و جنّى قرار داديم...‌.با توجه به آن‌چه برايتان نوشتم آيا مى‌توانيد بگويييد چرا امام خمينى(قدس سره)آمريكا را «شيطان بزرگ»[7] ناميده است؟ آرى براى اين كه طغيان و سركشى و زورگويى مى‌كند و موذيانه انسان‌هاى ديگر را از راه خدا باز مى‌دارد و آنها رامنحرف مى‌كند.امروزه شيطان بزرگ و ساير شيطان‌ها، دام‌هاى زيادى فراروى نوجوانان و جوانان ما قرار داده است و به فرموده امام خمينى:الان كه شما جوان‌هاى عزيز و همه دبيرستان، و همه دانشگاه‌ها مى‌خواهيد كشور خودتان دست خودتان باشد، استقلالش محفوظ باشد، آزادى داشته باشيد، طريق انسانيّت را طى بكنيد... شياطين به دست و پا افتاده‌اند كه شماها را منحرف كنند.[8]


ادامه مطلب
[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:شيطان چيست؟ آيا ابليس با شيطان فرق مى‌كند؟, ] [ 16:21 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

پيش از پاسخ دادن، چند سؤال از شما مى‌پرسم: چرا عده‌اى چاقو مى‌سازند؟ چاقويى كه با آن شكم افراد را مى‌توان دريد؟! چرا برق را اختراع كرده‌اند كه جان انسان‌هاى بى‌گناه را مى‌گيرد؟ اين پرسش‌ها را درباره استفاده از گاز، اتومبيل، هواپيما و... هم مى‌توان پرسيد. پاسخ همه اين سؤال‌ها اين است كه اصل ساختن چاقو خوب و سودمند است، ولى افرادى كه استفاده نابه جا مى‌كنند بايد مجازات شوند. اختراع برق مفيد است و كسانى كه بى‌توجهى كنند بايد هشيار شوند. در ساير مثال‌ها هم اصل اختراع و استفاده از وسايل خوب است، ولى بايد از استفاده‌هاى بى‌مورد و بدپرهيز شود.
درباره شيطان نيز همين طور است خداوند شيطان را پليد و موذى و بد نيافريده، بلكه شيطان موجودى بود كه به فرموده حضرت على(عليه السلام)شش هزار سال خدا را عبادت مى‌كرد.[3] او آن قدر خوب و عابد بود كه هرچند فرشته نبود، در زمره فرشتگان قرار گرفته بود. پس در آغاز، پاك آفريده شده بود و هدف از آن گمراه كردن مردم نبود، ولى از اختيارى كه خداوند به او داده بود سوء استفاده كرد و در زمره گناه‌كاران قرار گرفت.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:چرا خداوند شيطان را آفريده كه مردم را گمراه كند؟, ] [ 16:18 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

آرى! روح وجود دارد. در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز عده‌اى درباره روح ازپيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى‌پرسيدند. در آيه 85 سوره اسراء مى‌خوانيم: (ويسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اوتيتم من العلم الاقليلا); درباره روح از تو مى‌پرسند، بگو روح از فرمان پروردگار من است و جز دانش اندكى به شما داده نشده است.
اصل وجود داشتن روح را همه مردم و دانشمندان - حتى دانشمندان كافر - قبول دارند و هيچ كس وجود «روح» و «روان» را انكار نمى‌كند. امروزه دو علم روان شناسى (پسيكولوژى) و روان‌كاوى (پسيكاناليزم) از دانش‌هايى است كه در دانشگاه‌هاى بزرگ دنيا تدريس مى‌شود. تفاوت دانشمندان خداشناس و كافر اين است كه دانشمندان خداشناس ثابت كرده‌اند كه روح وجودى غير مادى است، ولى دانشمندان كافر تصور مى‌كنند روح از خواصّ جسم است.[2]


ادامه مطلب
[ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:آيا ارواح وجود دارند؟, ] [ 15:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مردم ناآگاه، خرافات زيادى درباره جنّ ساخته‌اند; به گونه‌اى كه فكر مى‌كنند جنّ‌ها موجوداتى موذى، دُم‌دار و سم‌دار هستند، كه كارى جز آزار انسان‌ها ندارند مردم ناآگاه فكر مى‌كنند جن‌ها در تاريكى هستند، به اين خاطر از جاهاى تاريك مى‌ترسند. آنها فكر مى‌كنند جن‌ها موجوداتى بسيار قوى، بداخلاق و كينه‌توز هستند، در حالى كه بايد همه اين خرافات را به كنارى نهاد.
چيزهاى زيادى وجود دارند كه با چشم ديده نمى‌شوند،  آيا بايد از آنها ترسيد؟ هوا در همه جا وجود دارد، ولى ديده نمى‌شود آيا بايد از هوا ترسيد؟! الكتريسته وجود دارد آيا بايد هميشه از الكتريسته وحشت داشت؟ عقل ديده نمى‌شود آيا ترس‌ناك‌است؟!جن هم موجودى مانند ساير موجودات الهى است، موجودى كه خداوند او را آفريده است تا مانند انسان‌ها، خدا را عبادت كند.(ذاريات، آيه 56) آنها نيز مانند ما داراى زندگى ومرگ هستند.(جن، آيه 6) مانند انسان‌ها تكليف دارند، برخى از آنها مؤمن و برخى از آنها كافرند.(جن، آيه 20)به دنبال مسائل مربوط به جن رفتن و درباره آنها فكر كردن، شنيدن مطالب دروغين و خرافاتى درباره آنها به طور معمول نه تنها مفيد نيست، بلكه بيهوده است و حتى گاهى زيان دارد و جز اتلاف وقت بيهوده هيچ ثمرى ندارد.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:درباره واقعيت جنّ كمى توضيح دهيد,, ] [ 15:43 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

خداوند در سوره بقره مى‌فرمايد: فرشتگان به آفرينش انسان اعتراض داشتند چرا فرشتگان اعتراض‌كردند و خداوند چگونه به اعتراض آنها پاسخ داد؟اگر معمار يا بنّاى بسيار خوش ذوق و باسليقه‌اى به شما بگويد: تصميم گرفته است خانه‌اى بسازد كه تمام در و ديوار و سقف آن از شيشه باشد، فوراً اين مطلب به ذهن شما مى‌آيد كه: خانه قشنگى است، ولى ممكن است بچه‌اى شيشه‌هاى آن را بشكند؟!اگر اين سؤال را از معمار بپرسيد او پاسخ مى‌دهد خانه را جايى مى‌سازد كه بچه‌ها نتوانند به آن سنگ بزنند (مثلا وسط يك باغ بزرگ كه ديوارهاى بلندى دارد) و ابعاد شيشه‌هايش را كوچك در نظر مى‌گيرد، تا ديرتر بشكند و اگر شكست امكان ترميم و تعويض آن وجود داشته باشد.آفرينش انسان و سؤال فرشتگان هم مانند مثال بالا بود. وقتى معمار آفرينش (خداوند) به فرشتگان فرمود كه اراده كرده است ازخاك و گل (ماده) انسان بسازد و او جانشين خداوند در روى زمين باشد فرشتگان مى‌دانستند كه اين ماده، قابل فساد است، پس ممكن است انسان فاسد شود، ازاين رو اين سؤال برايشان پيش آمد كه انسانى كه ممكن است فاسد شود و گناه كند، چگونه مى‌تواند جانشين خداوند در روى زمين باشد؟! خداوند نيز به آنها نشان داد كه انسان توانايى‌هاى فراوان دارد; او قدرت يادگيرى و علم آموزى دارد، از اين رو مى‌تواند جانشين خداوند در روى زمين باشد.[1] و خلاصه اين كه انسان قابل اصلاح است، اگر گناهى هم كرد خداوند راه توبه كردن را به او آموخته است.



 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:فرشتگان, جن, روح, ] [ 15:40 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

برای بیشتر مردم آموزش و پرورش به معنی تلاش برای هدایت کودکان در شبیه سازی نمونه واقعی بزرگسالان از جامعه اشان  می باشد در حالی که تربیت برای پیاژه عبارت است از "پرورش دادن افراد خلاق، حتی اگر تعداد آنها زیاد نباشد،حتی اگر آفرینش ها یکی نسبت به دیگری محدود باشد."

                                                     آموزش و پرورش در قلمرو نظری ژان پیاژه:

آموزش و پرورش در نظام پیاژه هم علم است و هم هنر. یک مربی با داشتن هنر و متکی بر آن نمی تواند کار خود را به ثمر برساند بلکه باید دارای علم برای حرکت در آموزش و پرورش را هم داشته باشد . او معتقد است معلم در جامعه ی امروزی به سطح مطلوب نرسیده است و فقط به انتقال سازی دانش می پردازد. معلم باید دارای صفات فنی و آفرینندگی باشد.پیاژه از اینکه معلمان به جنبه ی عملی کار خود توجه ندارند،ناخشنود است و می گوید"باور کردنی نیست که در زمینه های که آزمایشگری تا بدین حد آسان است،متخصص آموزش و پرورش،آزمایش های پیگیر و نظام دار ترتیب ندهد و به فیصله دادن سوال ها بر اساس عقاید و اضهار نظرها خود را قانع کند."ژان پیاژه همچنین آموزش و پرورش را به عنوان یک ارتباط دو سویه تعریف می کند.در یک طرف رشد فردی و در طرف دیگر اجتماع.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:تربیت از دیدگاه ژان پیاژه, ] [ 10:33 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

یکی از موانع مهم در طریق تربیت و نیل به سعادت، خودمحوری و غرور و تکبر است. این ویژگی راه پذیرش هدایت را مسدود می‏کند و سبب ایجاد سدّی بین فرد و عوامل تربیتی می‏شود. عنصر تواضع در مناسبات تربیتی از نظر امام علی(ع) ضرورتی غیرقابل اجتناب است. اگر تواضع و فروتنی و پذیرش این که انسان برای کمال نیازمند غیر خود است و باید در برابر برنامه‏های او پذیرش داشته باشد، در وی نباشد، امکان تحقق فضای تربیت از بین می‏رود. از این‏رو، تواضع در برابر خدا به عنوان37 محوری‏ترین بخش تواضع مطرح می‏شود. این نوع تواضع، چهره کامل خود را در عبادت الهی نشان38 می‏دهد. اگر تواضع و فروتنی در برابر مردم نیز مطرح می‏شود، در راستای تواضع در برابر خداوند قابل توجیه است. غرور و تکبر آفتی برای پندپذیری و رستگاری انسان محسوب می‏شود.39 محور تواضع نوعی نگاه به خود از زاویه قبول کاستیها و نقصانهای خویش و محور تکبّر فریفته شدن به امکانات خویش و خودبزرگ‏بینی است. خودپسندی به عنوان آفت عقل و ادراک، نگاه انسان را محدود به خویشتن می‏نماید و وی را از امکانات بیرون از خود محروم می‏کند.40 از این‏رو، تمام مظاهر غرور، نخوت و تکبر در قالب خود بزرگ‏بینی،41 خود برتربینی،42 خودپرستی،43 خودپسندی،44 خودستایی،45 خودمحوری،46 خودخواهی47 و خودنمایی48 مورد نهی قرار گرفته‏اند. تواضع در درون خود باعث شکوفایی عقل و خرد می‏شود، به نحوی که مرزهای آن به سوی دریافت امکانات برتر دیگر در خارج از وجود خویش گسترش می‏یابد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:اصل تواضع‏گرایی ـ تکبرگریزی, ] [ 10:29 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

یکی دیگر از اصولی که همواره در کلام ناصحانه امام علی(ع) مدّنظر قرار گرفته است، توجه به عقل و شکوفایی آن و پرهیز از غفلت و نادانی است. اگر بخواهیم تعریفی کارکردی از تعقل و غفلت در کلام امام(ع) ارائه کنیم، باید بگوییم تعقل فرایندی است ناظر به نوعی عاقبت‏اندیشی و غفلت متضمّن نوعی بی‏توجّهی نسبت به عاقبت امور. از این‏رو، پدیده تعقل با عنایت به هدف و پایان کار و ترسیم میزان سود و زیان آن، اقدام به گزینش و انجام عمل می‏کند ولی در موضع غفلت عنایتی نسبت به سرانجام کار و نتیجه آن وجود ندارد بلکه بیشتر تمرکز بر وضعیت کنونی است.

رمز آن این است که در موقعیت غافلانه آنچه محورِ انجام کاری قرار می‏گیرد نیل به لذت فوری و دریافت پاسخ سریع است، هرچند این روند به نوعی ضرر در ورای عمل مزبور منجر شود. اما در موقعیت عاقلانه محور مورد تأکید، همان سرانجام است، هرچند مستلزم نوعی مشقت و اجتناب از لذت و راحتی آنی و فوری باشد. به هر میزان که عوامل شکوفاکننده و تقویت‏کننده عقل را بیشتر مورد توجه قرار دهیم از امکان بروز غفلت و نادانی جلوگیری خواهد شد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:اصل تعقل ورزی ـ غفلت‏زدایی, ] [ 10:26 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

امروزه بشر در برابر یک سؤال جدی قرار گرفته است و آن اینکه تا چه حد باید در جهت کسب رفاه و آسایش، پیش رفت و به چه قیمتی باید آن را به دست آورد. آیا اساسا رفاه و راحتی امری است که لزوما برای تداوم حیات انسان، حتی به قیمت سلب هرگونه روحیه پایداری و استقامت در برابر مشکلات، سختی‏ها و ناکامی‏ها ضرورت دارد؟ دیدگاهی که امروزه برای انسان به تصویر کشیده می‏شود، این است که هرگونه نیاز غریزی باید هر چه سریعتر و به نحو احسن پاسخ داده شود و اشباع گردد. تلاش جهانی برای رفع نیازهای مادی و سر و سامان دادن به سازوکارهای مورد نظر، از این جهت جایی برای اقدامهای مبتنی بر بردباری و تحمل و شکیبایی باقی نگذاشته است. رفاه‏زدگی و مصرف‏گرایی هرچند در طول تاریخ مختص طبقه خاصی از جامعه بوده است، اما امروزه به عنوان یک روند عمومی برای رونق اقتصادی و نیل به شکوفایی اقتصادی جنبه عمومی پیدا کرده است. بالا بردن سطح انتظارات و درخواستهای مردم از جهات مختلف مادی و ایجاد این باور که انسان باید حتما در دنیا دارای زندگی مرفّه، بی‏دغدغه و مملو از آسایش و آرامش ناشی از دستیابی روزافزون به امکانات برتر مادی باشد، موجب شکل‏گیری یک قالب شخصیتی عمومی در میان انسانها شده است و آن اینکه باید هر امری را که در رفع نیازهای مادی دخیل است به دست آورد و روز به روز در بالا بردن کیفیت آن تلاش کرد.


ادامه مطلب
[ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:اصل پایداری ـ پرهیز از رفاه‏زدگی, ] [ 10:34 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

یکی از امکاناتی که همواره در روند تربیت دینی در نظر گرفته شده است، امکان جبران و تدارک وضعیتهای نامطلوبی است که موجب گمراهی و انحراف می‏شود. امید به فراهم بودن موقعیت برای رشد و باز نماندن از کاروان هدایت با ارتکاب گناه یا خطا نه تنها سبب ترغیب بسیاری برای ورود به جرگه دین می‏شود بلکه باعث رشد انگیزه در جهت تداوم حضور در متن دین خواهد شد. هرگز نمی‏توان شاهدی مبنی بر لزوم خروج از جرگه دین با ارتکاب گناه و خطایی هر چند بزرگ یافت. از آنجا که انسان موجودی جایزالخطاست و همواره در معرض ارتکاب گناه و خطا قرار دارد نمی‏توان وی را با گرایش به انحراف برای همیشه از قلمرو دین خارج دانست و راه برگشت را بر او مسدود نمود. فهم و درک این امر برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد که هر چند نباید مرتکب گناه شود اما اگر به هر دلیلی نتوانست از گناه اجتناب کند نباید مأیوس و ناامید شود، بلکه می‏تواند با جبرانِ گناه مزبور و از بین بردن آثار آن نه تنها به حالت اولیه باز گردد، بلکه به دلیل شماتت خویش، حاصل از پشیمانی و ندامت، امکان بازگشت به گناه را کلاً بر خود مسدود می‏نماید یا به حداقل می‏رساند. مفاهیمی از قبیل توبه، رجا، توکل، آرامش و آسایش در مقابل یأس، ناامیدی و درماندگی از امکان تدارک، نشانگر حاکمیت اصل امیدواری ـ یأس گریزی بر تربیت و هدایت انسان است.25


ادامه مطلب
[ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:اصل امیدواری ـ یأس گریزی, ] [ 10:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در فرهنگ دینی، عمل هرگز در تقابل با علم قرار نگرفته است، بلکه برعکس، به هر میزان که علم گسترش یابد انتظار گسترش عمل نیز بیشتر خواهد شد. از طرف دیگر، هرگونه توسعه عمل متناسب با مقتضای آگاهیهای دینی، منجر به نوعی کسب آگاهی، بینش و معرفت خواهد شد19 و بالعکس، هر نوع کوتاهی در عمل منجر به تعمیق در جهالت و غفلت می‏شود.20 بنابراین، علم و عمل در یک ارتباط متقابل سبب تعالی و گسترش حوزه خود خواهند شد و از این جهت، رابطه میان آن دو، رابطه همیاری و همکاری متقابل است. از طرف دیگر، با مراجعه به قرآن و روایات درمی‏یابیم یک نوع تعارض آشکار میان عمل و آرزو به عنوان دو قطب در برابر یکدیگر وجود دارد. این تعارض حکایت از تقابل واقعیت و توهم و نیز صدق و کذب می‏کند، به این معنی که اگر فردی دارای رویکردی عملگرا باشد هرگز خود را با وعده‏های پوچ و آرزوهای طولانی و خیالی سرگرم نمی‏کند.21از منظر امام(ع) آرزو پدیده‏ای است که بستر شکل‏گیری آن نوعی جهالت به واقعیتهای وجودی و غفلت از محدودیتهای حاکم بر انسان است. از این‏رو، آرزو آفت اندیشه22 و سبب غفلت از واقعیتهایی است که انسان با آن مواجه است.


ادامه مطلب
[ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:اصل عمل‏گرایی ـ آرزو گریزی, ] [ 10:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

دین ناظر به کلیه جوانب زندگی انسان است و با نگرشی فراتر از رفع نیازهای موضعی و مادی، جهت‏دهنده بسیاری از خواستهای انسان در روند زندگی از حیث گزینش و نحوه عمل و مسیر آن می‏باشد. تربیت بر اساس چنین نگرشی مستلزم عدم انفکاک از متن زندگی است. بنابراین باید در جریان تربیت از اصول و معیارهایی استفاده شود که قابلیت انطباق بر مسیر عادی زندگی را داشته باشند و از قلمرو آن خارج نشوند. اصول تربیت هرگز سبب بروز فعالیتی در عرض فعالیت مرسوم در زندگی نمی‏شود، بلکه نشو و نما و انعکاس خود را از رهگذر زوایای مختلف زندگی عملی می‏سازد.

اصول تربیت4

با توجه به مواردی که گذشت با مراجعه به بیانات امام علی(ع) در نهج‏البلاغه می‏توان به اصولی دست یافت که در خصوص تربیت بویژه تربیت دینی از جایگاه خاصی برخوردار است. این مقاله در سطور آتی این مباحث را در شش اصل مورد بررسی قرار می‏دهد.


ادامه مطلب
[ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:ویژگی زندگی‏مداری, ] [ 9:56 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

همانطور که در ادامه این نوشتار آشکار می‏شود، نگاهی کلی به اصول تربیت از دیدگاه امام علی(ع) بیانگر وجود مجموعه‏ای از ویژگیها و عناصر مشترک در میان اصول گوناگون است. این ویژگیهای مشترک که به نحوی بر اصول مزبور حاکمیت دارد و نحوه

ارتباط درونی آنها با یکدیگر و همچنین ارتباط آنها با خدا و انسان را مشخص می‏کند عبارتند از:

ویژگی تعارض‏مداری

در فضای دینی هر اقدامی متضمّن یک پاسخ مثبت فعال و یک پاسخ منفی فعال است. انجام هر عملی ما را ملزم به خودداری از بسیاری اعمال دیگر می‏کند. هرگز نمی‏توان بین خدا و شیطان، حق و باطل و صدق و کذب آشتی برقرار کرد. هر گزینشی مستلزم یک وازنش است. بنابراین نه تنها میل به خدا و تعالی فعالانه است، بلکه رهایی از شیطان و گمراهی نیز جدّی و فعالانه صورت می‏پذیرد.3 یکی از موانع مهم در تربیت دینی، روحیه سازش‏پذیری و مداهنه با باطل و تلاش برای جمع بین حق و باطل و ایجاد آشتی میان آن دو است. ویژگی تعارض‏مداری در تربیت دینی متکفّل پرورش روحیه‏ای است که در مقام نظر همواره در صدد شفاف‏سازی جریان حق و انفکاک آن از بیراهه‏های باطل است و در مقام عمل و رفتار نیز ضمن فاصله‏گیری و انزجار عملی از باطل در صدد تقرّب به جریان حق و قرار گرفتن در قلمرو آن است. بنابراین، می‏توان اصول تربیت را بر اساس تعارض میان حق و باطل و شفافیّت این تقابل در حوزه نظر و رفتار تبیین کرد. تربیت دینی دو بال دارد؛ اقدام به انجام امر مثبت و مقاومت و مبارزه در برابر امر منفی. کلیه اصول استنتاج شده از دیدگاههای تربیتی امام علی(ع) دارای این ویژگی یعنی داشتن دو لبه متعارض است.


ادامه مطلب
[ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:ویژگیهای حاکم بر اصول تربیت, ] [ 9:51 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

چکیده

اساسا در منابع تربیت دینی نباید اولویت را به پیگیری شیوه‏های جزیی داد، بلکه نیل به اصول و قواعد جامع که دربرگیرنده چارچوب تربیتی از منظر دین است، یگانه انتظار صحیح و مناسبی است که در مواجهه با این منابع باید مدّنظر قرار گیرد. سلوک و گفتار امام علی(ع) به عنوان نمونه‏ای غنی از منابع مزبور با این رویکرد مورد توجه قرار گرفته است. برخی از این اصول عبارتند از: آخرت‏گرایی ـ دنیاگریزی، عمل‏گرایی ـ آرزوگریزی، امیدواری ـ یأس‏گریزی، پایداری ـ پرهیز از رفاه‏زدگی، تعقل‏ورزی ـ غفلت‏زدایی، تواضع‏گرایی ـ تکبرگریزی.


ادامه مطلب
[ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:اصول تربیت از دیدگاه امام علی (ع), ] [ 9:45 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اصل همه جانبه نگرى در تربیت انسان، تنها راه جلوگیرى از رشد ناموزون شخصیت است، غفلت از عناصر مختلف تربیت پذیر، در نهاد انسان، یقیناً رشد نامتعادل را در پى دارد، از این رو یونگ مى گوید: (ابعاد مختلف شخصیت باید هماهنگ رشد نماید، اگر بخش خاصى از شخصیت رشد بیشتر پیدا کند موجب تنش و تنیدگى شده و تولید نابهنجار مى کند.)۱۶۴ کرشن اشتاینر، نیز نخستین اصل از اصول تربیتى خود را همه جانبه نگرى دانسته مى گوید: (هرگز عمل تربیتى خود را تنها بنا به یک چشم انداز خاص مشخص مکن، بلکه همیشه آن را طبق ساختمان کلى شخصیت در حال تکوین متربى (تربیت آموز) خویش تعیین کن.)۱۶۵ شهید مطهرى، با تأکید بر اهمیت این اصل مى نویسد: (قرآن درباره آفرینش انسان مى فرماید: (انّا خلقنا الانسان من نطفه أمشاج نبتلیه) انسان/۱ ما انسان را از نطفه اى آفریدیم که درآن مخلوط ها و مشج هاى زیاد و به تعبیر امروز، در ژن هاى او استعدادهاى زیادى هست، سپس به مرحله اى از کمال مى رسد که او را لایق و شایسته تکلیف و آزمایش و امتحان و نمره دادن قرار مى دهیم. بنابراین ازاین بیان قرآن معلوم مى شود که (کمال انسان) به دلیل همین امشاج بودن با (کمال فرشته) فرق مى کند.)۱۶۶ انسان کامل، انسانى است که تمام ارزش هاى انسانى۱۶۷[استعدادها] در او همچون تمام اعضا و جوارح کودک، رو به رشد نهاده و با حفظ هماهنگى به حد اعلاى رشد نایل گردد. قرآن از چنین انسانى تعبیر به امام مى کند: (واذا ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات فأتمّهنّ قال إنّى جاعلک للناس اماماً) ابراهیم(ع) پس از آن که از امتحان هاى گوناگون و بزرگ الهى بیرون آمد و همه را به انتها رسانید ودر همه آنها نمره عالى گرفت، به مقام امامت رسید و به او گفته شد که اکنون به حدى رسیده اى که الگو باشى و انسان هاى دیگر براى کامل شدن باید خود را با تو تطبیق دهند.۱۶۸ (ما نمى توانیم در همه ارزش ها قهرمان باشیم، ولى در حدى که مى توانیم همه ارزش ها را با یکدیگر داشته باشیم اگر انسان کامل نیستیم بالاخره یک انسان متعادل باشیم، آن وقت است که ما به صورت یک مسلمان واقعى در همه میدان ها در مى آییم.)۱۶۹ استاد در زمینه ضرورت توجه به رشد همه جانبه انسان و پى آمد غفلت از آن، مى نویسد: (غالباً جامعه ها از راه گرایش صددرصد باطل به گمراهى کشیده نمى شوند، بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده مى شوند، بسیارى از انسان ها نیز از این راه به فساد کشیده مى شوند.)۱۷۰ پس از بر شمردن نمونه هایى چند، از رشد هاى ناموزون و ناهماهنگ، استاد مى نویسد: قرآن به همه اینها توجه دارد و تمام این ارزش ها را با هم جمع مى کند: (التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون) اینها همه آن جنبه هاى درونى است. بعد مى فرماید: (الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر) (توبه/۱۱۲) فوراً وارد جنبه هاى جامعه گرایى آنها مى شود، آنها مصلحان جامعه خود هستند. یا در آیات آخر سوره فتح مى فرماید: (محمد رسول الله و الذین معه أشدّاء على الکفار رحماء بینهم) محمد، پیامبر خداست و اصحاب تربیت شده اش در جامعه گرایى و روابط اجتماعى شان این گونه بودند که در مقابل پوشندگان حق و حقیقت و اهل عناد، پرصلابت، محکم و دیوار رویین هستند و نسبت به اهل ایمان یک پارچه محبت، مهربانى، خیر و رحمت. اگر به اینها بسنده مى کرد، مى شد مثل مکتب هاى اجتماعى امروز، ولى فوراً مى آید دنبال (تراهم رکّعاً سجّداً) همین شیران با صلابت در میدان جنگ و مهربانان میدان اخلاق، در خلوت عبادت، راکع و ساجد و نیایش گرند. (یبتغون فضلاً من الله و رضواناً) از خداى خود فزونى مى خواهند و به آنچه دارند قانع نیستند، مى خواهند روز به روز جلوتر و پیش تر بروند. و رضاى حق را مى خواهند; یعنى افرادى نیستند که براى خود دنیا یا آخرت را بخواهند، براى آنها رضاى حق از هر چیزى برتر و بالاتر است، (سیماهم فى وجوههم من أثر السجود) در چهره آنها آثار عبادت و آثار سجود را مى بینى.۱۷۱


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:اصل هماهنگى در رشد استعدادها, ] [ 15:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

محیط اجتماعى عامل تربیتى مورد پذیرش دین و فلاسفه مى باشد و در هر دو دیدگاه این عامل از اهمیت ویژه برخوردار است. بیشتر فیلسوفان تربیت درباره نقش محیط در ساختن شخصیت، قضاوت یکسان دارند: آلفرد آدلر (روان کاو اتریشى درگذشته در سال ۱۹۳۷ م) عقیده دارد که تأثیر عوامل محیطى و اجتماعى در ساختار و رفتار فرد، بیش از شرایط زیستى و درون ساختى است.۱۴۸ مزلو (روان شناس امریکایى) خیرخواهى، نیک نفسى و صفا را طبیعى انسان دانسته و عقیده دارد که عوامل فرهنگى و عادات اجتماعى سبب انحراف و اختلال شخصیت است.۱۴۹ اریک فروم، بر این باور است که جامعه سالم، ظرفیت وتوانایى انسان را به عشق ورزى با هم نوعان، به کار بارور، به توسعه خرد و فهم، به داشتن حس خود بودن و… گسترش مى دهد و جامعه ناسالم و بیمار، سبب ایجاد دشمنى متقابل، بى اعتمادى، بهره کشى، استثمار و زوال حس خود بودن است.۱۵۰ آلپورت، روان شناس آمریکایى که صفات را عنصر اساسى شخصیت هر فرد و سبب دگرگونى هاى همگون و پایدار در رفتار مى شناسد، آنها را برخاسته ازمحیط اجتماعى مى داند.۱۵۱ استاد که در پى استنباط دیدگاه دین درباره نقش تربیتى محیط اجتماعى است، به صورت عینى مفهوم و گستره کاربرد آن را به مطالعه گرفته و براى اصلاح فرد، محیط سازى سالم را پیشنهاد مى نماید: استاد ضمن تأکید بر سازندگى محیط ها و معاشرت ها۱۵۲، عوامل سازنده محیط اجتماعى انسان را عبارت مى داند از: (سایر افراد با صفات و حالاتى که دارند و اعمالى که ازآنها سر مى زند و قوانین و مقررات و عادات و آدابى که بر آن اجتماع حکم فرماست.)۱۵۳ استاد حتى اصل انطباق با عمل (خود فرد) را که به معناى پیدایش ملکات با عمل است و ریشه قرآنى دارد: (بل ران على قلوبهم ماکانوا یکسبون) به عنوان شاخه اى از اصل انطباق با محیط مى پذیرد.۱۵۴ مفهوم سخن استاد این است که سازنده شخصیت انسان، محیط کوچک، یعنى اعمال خود او و محیط بزرگ یعنى اجتماع مى باشد. ازاینکه محبت اولیاى خدا را نیز در بحث معاشرت۱۵۵ مطرح کرده است این نکته قابل استفاده مى باشد که از نگاه استاد، معاشرت روحى و تماس معرفتى با الگوهاى معصوم، نیز در قلمرو محیط اجتماعى قرار دارد. به هر حال ایشان در توضیح (انطباق با محیط) مى نویسد:


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:محیط اجتماعى و تربیت, ] [ 15:47 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

گرچه استاد بر این باور است که خداوند براى پرورش جان انسان دو نوع از شدائد و سختى هاى تکوینى (غیراختیارى) و تشریعى (اختیارى) را فراروى انسان قرار داده است۱۳۶ و مطلق سختى ها از ضعیف، قوى، و از پست، عالى، و از خام، پخته مى سازد و خاصیت تصفیه، تخلیص، تهییج، تحریک و… دارد۱۳۷، ولى در زمینه تربیت، مقصود سختى هاى تشریعى است که از نگاه ایشان شامل اعمال عبادى و تمرین هاى مکرر دینى مى شود که نوعى ورزش روحى و نوعى ابتلا و تحمل شداید است۱۳۸ مثل روزه، حج، جهاد، انفاق و نماز که صبر و استقامت در انجام آنها موجب تکمیل نفوس و پرورش استعدادهاى عالى انسانى است.۱۳۹ و ایشان جهاد را عامل تربیتى مى داند که کارآیى آن را هیچ عامل دیگرى ندارد.۱۴۰. استاد همراه با یادآورى این مطلب که: اکسیر حیات دو چیز است; عشق و آن دیگرى بلاء، این دو نبوغ مى آفرینند و از مواد افسرده و بى فروغ، گوهرهایى تابناک و درخشان به وجود مى آورند، در رابطه با پایه هاى قرآنى این عامل مى گوید: مصیبت ها و شدائد براى تکامل ضرورت دارد، قرآن مى فرماید: (لقد خلقنا الانسان فى کبد) بلد/۴ همانا انسان را دررنج و سختى آفرینش قرار دادیم. آدمى باید مشقت ها تحمل کند و سختى ها بکشد تا هستى لایق خود را بیابد. تضاد و کشمکش، شلاّق تکامل است… امام على درنامه خود به عثمان بن حنیف براى اینکه راه بهانه جویى را ببندد، توضیح مى دهد که شرایط ناهموار و تغذیه ساده از نیروى انسان نمى کاهد. درختان بیابانى که از مراقبت مرتب باغبان محروم اند، چوب محکم تر و دوام بیشتر دارند، بر عکس درختان باغستان ها که باغبان ها به آنها رسیدگى کرده اند. نازک پوست تر و بى دوام ترند. (ألا و إنّ الشجره البریّه أصلب عوداً، و الروائع الخضره أرقّ جلوداً، و النباتات البدویه أقوى وقوداً و أبطأ خموداً.) ۱۴۱ خداوند مى فرماید: (ولنبلونّکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشّر الصابرین) بقره/۱۵۵ حتماً شما را با اندکى از ترس، گرسنگى و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها مى آزماییم و مردان صبور و با استقامت را مژده بده. ییعنى بلاها و گرفتارى ها براى کسانى که مقاومت مى کنند و ایستادگى نشان مى دهند، سودمند است و اثرات نیکى در آنان به وجود مى آورد. لذا در چنین وضعى باید به آنان مژده داد. در شکم گرفتارى ها و مصیبت ها، نیکبختى ها و سعادت ها نهفته است… قرآن کریم در زمینه همراه بودن سختى ها و آسایش ها مى فرماید: (فانّ مع العسر یسراً. إنّ مع العسر یسراً) انشراح/۵ـ۶ پس حتماً با سختى آسانى است، حتماً با سختى آسانى است. این سوره یادآورى مى کند که چگونه خدا بارسنگین وى را از دوشش برداشته و سختى اش را مبدل به آسانى کرده است، آن گاه به شیوه علوم تجربى از یک جریان واقع شده و مشهور نتیجه گیرى کرده، مى گوید: پس با هر سختى آسانى هست… … نکته جالب این است که بعد از نتیجه گرفتن این فرمول کلى، خط مشى آینده را نیز بر همین اساس تعیین مى فرماید: پس وقتى فراغت یافتى به کوشش پرداز: (فاذا فرغت فانصب). ییعنى چون آسانى در شکم تعب و رنج قرار داده شده است، پس هر وقت فراغت یافتى، خود را دوباره به زحمت بینداز و کوشش را از سر بگیر.)۱۴۲


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:محنت و تربیت, ] [ 15:45 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

گرچه استاد، از کار، عبادت، محبّت و احسان، به عنوان عوامل متعدد و مستقل، تربیت نام مى برد، ولى واقعیت این است که کار سازنده، جلوه هاى مختلفى دارد که بارزترین آنها عبادت، محبت و احسان است. بنابراین استاد درحقیقت پس از مطالعه کلى روى عمل، به بحث درباره سازنده ترین مصداق آن سخن گفته است: استاد کارها را تقسیم مى کند به مشروع و نامشروع، و سپس نپرداختن به کارهاى مشروع را خاستگاه اصلى خیالات و در نهایت گناه و فساد مى شمرد وکارهاى مشروع را عامل انواع سازندگى مى داند. انسان پیوسته از طبیعت، نیرو مى گیرد و اگر با به کارگیرى مشروع اعضا و جوارح، این انرژى ها به مصرف نرسند، تراکم پیدا نموده و در اثر تخیّلات نظام گسسته که خود ناشى از بیکارى است، به سر حد انفجار مى رسند و به همین دلیل از گناهان تعبیر به (فجور) شده است و بیشتر حاکمان، جانى از آب در مى آیند.۱۱۹ از آن جهت که هر عملى، عامل و سازنده هم هست و به موجب ماهیتى که دارد، صورت مى پذیرد; گناه او را به حالت اول باقى نمى گذارد، اندیشه آن عمل در روحش پیدا مى شود، یعنى روحش با عمل، نوعى اتحاد پیدا مى کند. پس از پایان عمل، اثرى از آن در روح باقى مى ماند و با تکرار عمل، اثر عمیق تر مى شود و به تدریج ماهیت آن حقیقتى را مى یابد که آن عمل اثر طبیعى اوست. در سوره مطففین آمده است که تراکم اثم ها و کسب ها سبب تعدى و تکذیب آیات و افسانه پنداشتن آنها مى شود:۱۲۰ (اذا تتلى علیه آیاتنا قال أساطیر الاوّلین. کلاّ بل ران على قلوبهم ماکانوا یکسبون) مطففین/۱۴ ـ ۱۳ زمانى که آیات ما بر او خوانده شود، مى گوید: اینها افسانه پیشینیان است. چنین نیست که آنها مى پندارند، بلکه اعمال شان چون زنگارى بر دل هاشان نشسته است. کارهاى مشروع، علاوه بر جلوگیرى از فساد، سازنده روح و چگونگى انسان نیز هستند۱۲۱، از طریق کار که در آن رابطه علّى و معلولى و سببى و مسبّبى ملموس مى باشد، انسان منطق فکرکردن را مى آموزد ـ که عبارت است ازتهیه مقدمات براى دسترسى به نتیجه ـ و از اسارت دام خیالات رهایى پیدا مى نماید۱۲۲، در بستر انسان فطرى (انسان برخوردار از ارزش هاى عالى به صورت بالقوه در هنگام تولد) باعمل انسان مکتسب که هماهنگ با ارزش هاى فطرى است، شکل مى گیرد.۱۲۳


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:عمل و تربیت, ] [ 15:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

استاد بر اساس تحقیق معنى شناسانه اى درباره واژه (لبّ) که در قالب تعبیر (اولوا الالباب) در قرآن تکرار شده است، مى فرماید: لبّ به معنى عقل رها شده از قید و بند وهم و خیال است. عقلى که به استقلال رسیده و مرحله خامى و مغلوبیت وهم و خیال را پشت سر نهاده است مى تواند با مطالعه عالم شهادت به مرز عالم غیب قدم گذارد. قرآن مى فرماید: (ان فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لأولى الالباب) آل عمران/ ۱۹۰ ییعنى در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیکره عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلى براى روح عالم و لبّ و مغز عالم هست، ولى براى کسانى که خودشان داراى لبّ و مغز و هسته هستند (الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار) آل عمران/ ۱۹۱ آن کسانى که در لبّ خود و مغز و هسته وجودى خود با خداى عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پیدا مى کنند، در همه حال در یاد او هستند، در همه حال در نظام عالم فکر مى کنند، مى رسند به آنجا که به حرکت غائى و تسخیرى موجودات پى مى برند و مى فهمند که عبث نیست، و قیامت و رسیدگى نتیجه اعمالى در کار است.۹۹ عقل آزاد در حوزه هایى چند، بایستى به تحلیل و بهره گیرى از آگاهى ها یش، براى نتیجه گیرى تازه تر، بپردازد که یکى از آنها تفکر در نظام عالم است که از طریق آن خدا را بیشتر بشناسد. این هم عبادت است و هم تفکر عملى. ۱۰۰ انسان در هر مرحله اى از مراحل رشد و تعالى باشد از مطالعه هستى بى نیاز نیست، قرآن مى فرماید: کسانى که داراى ایمان مطلق ـ که مثل ایمان از پشت پرده است ـ هستند، علائم و نشانه هایى براى آنها در آسمان ها و زمین هست، (إنّ فى خلق السموات و الأرض لآیات لقوم یوقنون) جاثیه/۳ آنها که به مرتبه یقین رسیده اند، یعنى پرده از جلو چشم شان برداشته شده است و به مرحله شهود یا مثل شهود دست یافته اند، نشانه توحید مورد نیازشان براى آنها وجود دارد; درآفرینش آدمیان و انواع حیوانات پراکنده در زمین (و فى خلقکم و ما یبثّ من دابّه آیات لقوم یوقنون) جاثیه/۴ آنها که اقلاً عقل شان را حفظ نموده اند، به مطالعه آیات الهى روى آورند، در رفت و آمد شب و روز، بارانى که به امر الهى از آسمان مى بارد و زمین مرده را زنده مى سازد و وزش بادها ۱۰۱ (و اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فأحیا به الأرض بعد موتها و تصریف الریاح آیات لقوم یعقلون) جاثیه/۵ گاهى انسان خود را به عنوان یک موضوع علمى موضوع تفکر قرار مى دهد و این جزء تفکر درباره آفرینش است، وگاهى به قصد چیرگى بر سرنوشت و جلوگیرى از اسارت در دام محیط به تفکر اخلاقى دست مى زند و این چیزى است شبیه (محاسبه النفس)، یعنى انسان در شبانه روز فرصتى براى خودش قرار دهد و به خود فرو رفته کارهاى گذشته، تصمیم هاى جدید، رفقا و همنشین ها و مواد مطالعاتى و خلاصه درباره اوضاع و تصمیمات خود و تأثیر تربیتى آنها فکر کند. پیامبر(ص) فرمود: (اذا هممت بأمر فتدبّر عاقبته.)۱۰۲ هرگاه درباره امرى تصمیم گرفتى نهایت آن را با دقت درنظربگیر. اساساً لغت (تدبّر) از ماده (دبر) است و معناى عاقبت بینى را دارد; یعنى تنها چهره کار را نبین و پشت سرکار را ببین.۱۰۳ سومین حوزه اى که باید عقل در آن به تجزیه و تحلیل بنشیند، سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته است که در متن قرآن به آن توجه شده است. قرآن حکایاتى را که مایه هاى آموزشى در آن زیاد است، یادآورى مى کند۱۰۴ و مى فرماید: (فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون) اعراف/۱۷۶ پس این حکایت ها را بازگوى تا شاید آنها به تفکر بپردازند.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:حوزه هاى تعقل, ] [ 15:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

استاد در بحث عوامل تربیت، روى عواملى تکیه دارد که ماهیت دینى داشته و اسلام روى آنها به عنوان امورى که تأمین کننده رشد بایسته انسان در بعد عقل و اراده هستند،۷۷ تأکید کرده است. شهید مطهرى قائل به تعدد عوامل تربیت است و آن را برخاسته از تنوع ابعاد شخصیتى قابل رشد درانسان مى داند و تأکید مى ورزد که یک عامل نمى تواند غنچه هاى مختلف وجود انسان را به شکوفایى برساند.۷۸ ییکى دیگر از ویژگى هاى مطالعات استاد در بخش شناسایى عوامل برانگیزاننده در جهت رشد انسانیت، این است که همزمان با طرح هر عاملى، تبیین مفهوم، حوزه کاربرد و تعامل آن با دیگر عوامل نیز به مطالعه گرفته مى شود. عواملى که ریشه در قرآن دارند و توسط استاد شهید به بحث گرفته شده اند، عبارتند از: الف. تفکر و تربیت تعقل و تفکر که از عوامل اصلاح و تربیت نفس به حساب آمده۷۹، عبارت است از فکر منظم درباره مسائل کلى که در طى آن، انسان از مقدمه اى نتیجه اى مى گیرد.۸۰ جریان تفکر وقتى ممکن است که علم و آ گاهى در کار باشد.۸۱ اگر انسان تفکر کند و اطلاعاتش ضعیف باشد مثل کارخانه اى است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است یا محصولش کم خواهد بود، تحصیل علم به منزله تحصیل مواد خام است، و تفکر، استنتاج، تجزیه و تحلیل است. امام کاظم(ع) به هشام مى فرماید: یا هشام ثمّ بیّن ان العقل مع العلم. پس خداوند به روشنى بیان کرده که خرد آن گاه کارساز است که دانش در کار باشد. سپس امام به این آیه استدلال مى نماید: (و تلک الامثال نضربها للناس و مایعقلها الا العالمون) عنکبوت/۴۳ و این ها مَثَل هایى است که براى مردم مى زنیم و تنها دانشمندان توان تعقل درباره آنها را دارند.۸۲ علم آموزى که ریشه در فطرت و حس حقیقت جویى دارد، مورد عنایت قرآن است و قرآن در نخستین آیاتى که به پیغمبر وحى شده از تعلیم انسان سخن مى گوید: (الذى علّم بالقلم. علّم الانسان مالم یعلم) (علق/۴ ـ ۵) و فطرت انسان ها را گواه مى گیرد به برترى دانشمندان بر جاهلان: (هل یستوى الذین یعلمون و الذین لایعلمون)(زمر/۹) و پیامبر(ص) را به عنوان معلم قرآن و حکمت، به بشر معرفى مى نماید (هو الذى بعث فى الامّیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه) جمعه/۲ تحصیل بعض دانش ها واجب عینى است، مانند معرفت خدا، ملائکه، کتب آسمانى و دانش هایى که مقدمه ایمان یا از شرایط ایمان است، یا از باب مقدمه واجب، واجب است، مانند علم اخلاق که مقدمه تزکیه است. آن گاه که واجب هاى کفایى همچون پزشکى، تجارت و… را در نظر بگیریم دایره دانش هایى که باید فرا گرفته شوند توسعه پیدا مى کند.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:عوامل سازنده تربیت, ] [ 15:43 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در پرتو مباحث کلى استاد درباره تربیت انسان، دو نتیجه به دست مى آید: ۱. ساختار روحى انسان هنگام آفرینش، هویت اشاره اى هستى و انسان، بعثت انبیاء و نزول وحى، همصدا و همسو، تکامل و تربیت انسان را مى طلبند. ۲. انسان در بعد روحى و ملکوتى خود، استعدادهایى نهفته و قابل رشد و پرورش دارد که عمده ترین آنها عبارتند از: استعداد عقلانى، حس پرستش و خداجویى و گرایش هاى اخلاقى. علاوه بر سه عنصر عقل، حس پرستش و گرایش هاى اخلاقى، عنصر اراده و تقویت آن از طریق ایمان، تقوا و تزکیه، داراى اهمیت است. دلیل تکیه استاد بر تقویت و تربیت اراده این است که هر نوع موفقیتى در مسیر تکامل و رشد، در گرو تقویت اراده مى باشد و به همین دلیل خود استاد مى گوید: (پایه اخلاق این است که اراده انسان قوى و نیرومند باشد، یعنى اراده انسان بر شهوتش حکومت بکند، بر عادتش حکومت بکند و بر طبعش غالب باشد… )۶۴ از سخنان استاد چنین برمى آید که دیدگاه جزئى و عملى قرآن را در زمینه تربیت، در سه محور کلى قابل پیگیرى مى داند که عبارتند از: ۱. شرایط تربیت، ۲. عوامل تربیت، ۳. اصل رشد هماهنگ استعدادها، که هر یک نقش ویژه اى در موفقیت روش تربیتى متکى به وحى دارند.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:راهکارها در تربیت قرآنى, ] [ 10:51 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب