مشعل هدایت

مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

عباس به خانه آمده بود. بعد از هشت ماه، گرمای آرام‌بخش دست پدر و مادر را دوباره در دست‌های خود حس می‌کرد. نمازش را خواند، بر سر سفره نشست و غذا خورد. مادر سفره را که جمع کرد رو به پسر 20 ساله‌اش کرد و گفت که به خانه‌ی همسایه می‌رود.


چند ساعت بعد، مادر به خانه برگشت. عباس گوشه‌ای نشسته بود و رساله می‌خواند. مادر جلو آمد و پیشانی پسر را بوسید. عباس که نگاهش کرد چشمانش پر از آرزو و حسرت بود.


مادر گفت:
« خانه‌ی همسایه مجلس عروسی است، ماندم تا خنچه را بچینند و من هم یاد بگیرم که چطور برای پسرم خنچه بچینم».


عباس که صورتش سرخ شده بود، پرسید:
«خیلی آرزو داری عروسی‌ام را ببینی؟»


مادر سرش را تکان داد عباس گفت: «مادر عروسی من مثل عروسی حضرت قاسم می‌شود؟» مادر از شنیدن حرف پسر یکه خورد و رنگش پرید. اما چیزی به روی خود نیاورد. عباس به فکر فرو رفت. از این که نمی‌توانست به آرزوی قلبی پدر و مادرش جامه‌ی عمل بپوشاند از روی آنان خجالت می‌کشید. همیشه به آنها می‌گفت: «خدا به من توفیق دهد تا محبت‌های شما را جبران کنم، شما با من خیلی مهربان بودید».


و این آخرین بار بود که به مرخصی می‌آمد. بعد از آن دیگر پدر و مادرش را ندید و حسرت دامادی پسر به دل مادر ماند.




منبع:كتاب حیات جاوید جلد1- صفحه: 71



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 1 مهر 1391برچسب:,,, و حسرت دامادی پسر به دل مادر ماند , ] [ 17:25 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب