عبادت که عالي ترين شکل خضوع و خشوع در برابر معبود يگانه و هدف اساسي خلقت انسان است بدون عشق، حرکاتي ظاهري بيش نيست و چندان ثمري در بر ندارد. اين حقيقت که معبود بايد محبوب هم باشد در آيات الهي مورد توجه قرار گرفته است. آنجا که حضرت ابراهيم(ع) در جريان هدايت ستاره پرستان و رد اعتقادات باطل آنان در پرستش خورشيد و ماه و ستارگان مي گويد: «من غروب کنندگان را دوست ندارم.»
همچنين در گفتار معصومين آمده است که «دين جز محبت نيست.» نماز و نياز، رکوع و سجود، روزه و احيا و زکات و جهاد زماني هر حرکتش پله اي براي صعود و راهي به سوي خداست که نه فقط به خاطر اداي تکليف، ترس از جهنم و يا طمع بهشت، بلکه به خاطر درک و عظمت و بزرگي معبود و اظهار عشق و بندگي به او انجام مي پذيرد. در حالات پيامبر اکرم(ص) نقل شده که ايشان در لحظات نزديک اذان دچار چنان شور و جذبه اي مي شد که مرتبا مي فرمود: «اي بلال مرا راحت کن.» يعني اذان آغاز کن تا انتظار به پايان رسد و من با محبوب خود سخن آغاز کنم و به بارگاه ملکوتي او حضور يابم.
در طول تاريخ بشريت اين عشق الهي چه داستان ها و حوادثي که نيافريده و چه ايثار و فداکاري ها که رقم نزده است. حادثه کربلا شاخص ترين نمونه عشق الهي است که ايثار و فداکاري و عشق را تا اوج آسمان هاي خدا، تا آنجا که واقعا از توان درک بشر خارج است به تصوير کشيده است. مجموعه فرهنگ غني اسلامي ما حکايت اين شور و دلدادگي هاست که گاه در قالب مناجات نامه ها و گاه اشعار و غزلسرايي هاي عاشقانه و يا داستانسرايي ها جلوه نموده است. لسان الغيب خواجه حافظ شيرازي عشق الهي را در قالب تمثيل به مي و ميخانه و شراب و گاه چشم و ابرو در آورده و مولانا جلال الدين در عشق به شمس تبريزي آن را بيان کرده است.
جلوه ديگري از عشق الهي، محبت به اولياء خدا از مؤمنان و صالحان و نيکان روزگار است. اين کشش و علاقه نيز خود نوعي توجه به کمال است. و از آنجا که محبت، انسان را به رنگ محبوب در مي آورد زماني که اين عشق همراه با الگوپذيري و اطاعت باشد معناي ولايت و تأثير مثبت و سازنده آن را در بر دارد. اما کليددار واقعي دل ها خداوند است که با قرار دادن اين محبت ها در دل زمينه رشد و کمال را فراهم مي کند. و خود عشق پدر، مادر، همسر، فرزند و دوست را نيز در دل ها قرار مي دهد تا سختي ها قابل تحمل تر و زندگي رنگ و بوي شادي و محبت به خود بگيرد. اما اين عشق را او در دل ما قرار نداده تا در قاب شيشه اي دل پس اندازش کنيم بلکه عشق الهي همچون جريان آب زلال و حيات بخشي است که بايد در افکار و انديشه و همه وجود تو جريان يابد. عشق الهي اکسيري است که لحظه لحظه زندگي را سرشار از شور و نشاط و اميد مي سازد و گرماي آن يخ هاي افسردگي، سردي، سياهي را به نور و شادي و حرکت تبديل مي کند و از آنجا که عاشق پيوسته در تلاش است تا به هر شکل خود را به محبوبش نزديک سازد و در جلب رضاي او بکوشد پس عشق الهي چون چراغي فروزان و گرمابخش از عشق معبود است که روشني ذهن و هدايتگر تو به سوي نيکي و پاکي و حق و حقيقت است. در وادي اين عشق، کينه و کدورت و طمع و بخل، خودخواهي و حسادت جايي ندارد.
از امروز با عشق الهي چراغي تابنده در ذهن خود روشن کن و گرمي و نور و شادي اين چراغ فروزان را به همه هديه کن و بدان که پدر و مادر و همسر و فرزند و ... تو نيازمند نگاه محبت آميز، کلام گرم و دست نوازشگر تو هستند و با تحکيم و تقويت عشق الهي ستوني ديگر بر اين بنا بيفزا که به گفته گاندي: «در طول تاريخ، پيروزي همواره با طريق عشق و حقيقت بوده است.»
نظرات شما عزیزان: