مشعل هدایت

مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

الحمدلله وحده والصلاة والسلام على من بعث رحمة للعالمين محمد
النبىّ العربىّ وآله الطيبين الطاهرين وعلى أصحابه المطيعين
متن حاضر، گزارشى از كنفرانس علماى بغداد مى باشد كه ملك شاه سلجوقى با نظارت وزير خود دانشمند بزرگ نظام الملك، آن را برپا نمود.
قصّه شكل گيرى كنفرانس از اين قرار است:

ملك شاه سلجوقى، جوانى آزادانديش و خواستار حقيقت بود و كوركورانه، از پدران خود پيروى نمى كرد و دوستدار دانش و دانشمندان بود. با اين حال، به سرگرمى و شكار و صيد، بسيار علاقه داشت.وزيرش نظام الملك نيز مردى دانشمند، بافضيلت، روى گردان از دنيا و داراى اراده اى قوى بود. نيكى و نيكوكاران را دوست داشت و پيوسته به دنبال حقيقت مى گشت و به اهل بيت پيامبر، عشق مىورزيد. مدرسه نظاميه بغداد را بنيان گزارد و براى دانشمندان و دانشجويان، حقوق ماهيانه قرار داد و بر نيازمندان و بيچارگان، مهر مىورزيد.روزى حسين بن على علوى، يكى از دانشمندان بزرگ شيعه، پيش ملك شاه آمد و با او به گفتگو پرداخت وقتى از نزد او خارج شد، يكى از حاضران وى را مورد تمسخر قرار داد.

ملك شاه پرسيد:ـ چرا او را مسخره نمودى؟

آن مرد در جواب گفت:ـ پادشاها! مگر نمى دانيد او از كافرانى است كه خداوند بر آنها خشم گرفته و نفرينشان كرده است؟

ملك شاه با تعجب پرسيد:ـ براى چه؟! مگر او مسلمان نيست؟!

ـ نه; او شيعه است.ـ شيعه يعنى چه؟ مگر شيعه يكى از فرقه هاى مسلمانان نيست؟

ـ نه; زيرا خلافت ابوبكر و عمر و عثمان را قبول ندارند.

ـ مگر مسلمانى هست كه خلافت آن سه نفررا قبول نداشته باشد؟

ـ آرى، آنها شيعيان هستند.

ـ وقتى خلافت آنها را قبول ندارند، چرا مردم آنها را مسلمان مى نامند؟

ـ به همين جهت گفتم كه آنها كافر مى باشند...

ملك شاه مدتى طولانى به فكر فرو رفته سپس گفت: بايد وزيرمان نظام الملك را حاضر كنيم تا حقيقت برايمان آشكار شود.

ملك شاه، نظام الملك را احضار كرد و از او پرسيد كه آيا شيعيان، مسلمانند؟

ـ اهل سنت در اين باب، اختلاف دارند. گروهى، شيعيان را مسلمان مى دانند. زيرا به يگانگى خداوند ورسالت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) شهادت مى دهند و نماز را به پا مى دارند و روزه مى گيرند. گروهى ديگر، آنها را كافر مى دانند.

ـ تعداد شيعيان چقدر است؟

ـ تعداد دقيق آنها را نمى دانم; اما تقريباً نيمى از جمعيت مسلمانان را تشكيل مى دهند.

ـ آيا نيمى از مسلمانان كافرند؟!

ـ برخى آنها را كافر مى دانند; اما من اعتقادى به كفر ايشان ندارم.

ـ آيا مى توانى دانشمندان شيعه و سنى را گرد هم آورى تا به بحث و گفتگو بپردازند و حقيقت براى ما روشن شود؟!

ـ اين كار، سخت است و از عاقبت آن، بر شاه و مملكت بيمناكم.

ـ براى چه؟

ـ زيرا مسأله شيعه و سنى، مسأله ساده اى نيست; بلكه مسأله حق و باطل است كه به خاطر آن، خون هاى بسيار ريخته شده، و كتابخانه هائى به آتش كشيده شده و زنانى به اسارت رفته اند. درباره آن، كتاب ها و مجموعه هاى گوناگونى فراهم آمده و جنگهاى بى شمارى بر سر آن به پا گرديده است.

پادشاه جوان از شنيدن اين جريان، متعجب گرديد و به فكر فرو رفت. پس از مدتى درنگ گفت: اى وزير! نيك مى دانى كه خداوند، كشورى پهناور و لشكريانى بى شمار به ما ارزانى داشته است. بنابر اين، بايد شكر اين نعمت را بجاى آوريم و شكر ما بدين است كه حقيقت را دريابيم; آنگاه گمراهان را به راه راست هدايت نماييم. بدون شك يكى از اين دو گروه بر حق و ديگرى باطل است; ناگزير بايد حق را بشناسيم و از آن پيروى كنيم و باطل را نيز شناخته، از آن دورى گزينيم. پس نشستى با حضور علماى شيعه و سنى ترتيب بده تا با يكديگر به بحث و گفتگو بپردازند. فرماندهان، دبيران و سران كشور را نيز دعوت كن. در اين صورت، اگر ديديم حق با اهل سنت است شيعيان را با زور به مسلك آنها وارد خواهيم نمود.

ـ اگر شيعيان، مذهب اهل سنت را نپذيرفتند، چه كنيم؟

ـ همه آنها را به قتل مى رسانيم.

ـ آيا كشتن نيمى از مسلمانان ممكن است؟!

ـ پس راه حل و چاره مشكل چيست؟

ـ از اين كار صرف نظر نماييد.

گفتگو بين شاه و وزير دانشمندش به پايان رسيد; ولى ملك شاه آن شب تا صبح آرام نگرفت و پيوسته در اين انديشه بود كه چگونه از اين بن بست خارج گردد.

شب دامن خود را برچيد و كم كم خورشيد سر زد و شاه به راه حل مناسبى دست يافت. وزير را فراخواند و گفت:

ـ علما و دانشمندان دو طرف را دعوت مى كنيم تا به بحث و مذاكره پردازند. ما از بين گفتگوهاى آنها، متوجه مى شويم كه حق با كدامين گروه است. چنانچه حق با اهل سنت باشد، شيعيان را با سخنان خوش و اندرز و نصيحت نيكو به اين راه دعوت مى نماييم و با مال و مقام، آنها را بدين مذهب ترغيب مى نماييم; همان گونه كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) با كسانى كه مى خواست قلبشان به اسلام گرايش پيدا كند، رفتار مى نمود. با اين كار، خدمت بزرگى به اسلام و مسلمين خواهيم كرد.

ـ پيشنهاد شما نيكو است; ولى من از فرجام اين نشست بيمناكم.

ـ بيمناكى براى چه؟

ـ مى ترسم شيعيان بر اهل سنت پيروز شوند و استدلال هاى آنها بر ما برترى يابد و مردم در شك و شبهه واقع شوند.

ـ آيا چنين چيزى ممكن است؟

ـ آرى، شيعيان دليل هاى قرآنى و حديثى محكم و استوارى بر درستى مذهب و حقانيت عقايد خود در دست دارند.

كلام وزير، شاه را قانع نكرد و به وى گفت: راهى جز اين نيست كه دانشمندان دو گروه را دعوت كنيم تا حقيقت از باطل جدا شود.

وزير يك ماه مهلت خواست تا خواسته شاه را به انجام رساند; ولى شاه نپذيرفت و قرار شد طىّ پانزده روز، نشست برگزار شود.

در اين فرصت، وزير ده نفر از بزرگان علماى اهل سنت را كه در تاريخ، فقه، حديث، اصول و فنّ مناظره سرآمد و بالاتر از ديگران بودند و نيز ده نفر از بزرگان علماى شيعه را دعوت نمود. اين نشست در ماه شعبان، در نظاميه بغداد برگزار شد و مقرر شد كه دو طرف، شرايط زير را رعايت كنند:

1. مناظره از صبح تا شب به جز وقت نماز، غذا و اندكى استراحت، ادامه داشته باشد.

2. گفته ها بايد مستند به مصادر موثق و كتابهاى معتبر باشد نه به شنيده ها و شايعات.

3. گفتگوهاى دو طرف نوشته شود.

سرانجام در روز معيّن، ملك شاه با وزير و فرماندهان لشكرش در جاى خود نشستند. علماى سنى در طرف راست و علماى شيعه در طرف چپ وى قرار گرفتند. وزير كه مسئول برگزارى جلسات بود با نام خدا و درود بر پيامبر و آل و اصحاب او، جلسه را افتتاح كرد و گفت:

گفتگوها بايد مؤدبانه، صادقانه و بدور از فريب كارى انجام شود. هدف شركت كنندگان، رسيدن به حق باشد نه پيروزى بر طرف مقابل، و به هيچ يك از صحابه پيامبر، اهانت نشود.

در اين هنگام، عباسى، بزرگ علماى سنى گفت: من نمى توانم با كسى مناظره كنم كه تمام صحابه را كافر مى داند.

علوى، دانشمند بزرگ شيعى كه نامش حسين بن على بود، گفت: چه كسانى همه صحابه را كافر مى دانند؟

عباسى: شما شيعيان.

علوى: اين سخن تو واقعيت ندارد. آياحضرت على(عليه السلام)، عباس، سلمان، ابن عباس، مقداد، ابوذر و ديگران جزء صحابه نيستند؟ آيا ما آنها را كافر مى دانيم؟

عباسى: منظورمن ازهمه صحابه، ابوبكر، عمر، عثمان وپيروان آنها بود.

علوى: سخن خودرا خودت نقض كردى. مگرعلماى منطق نمى گويند: «موجبه جزئيه، نقيض سالبه كليه است»؟! تو يك مرتبه مى گويى: شيعه همه صحابه را كافر مى داند و بار ديگر مى گويى: شيعه بعضى از صحابه را كافر مى داند.

در اينجا نظام الملك خواست سخنى بگويد; اما دانشمند شيعى به او مهلت نداد و اظهار داشت: اى وزير بزرگ! هيچ كس حق ورود به بحث را ندارد مگر زمانى كه ما از جواب درمانده شويم. در غير اين صورت، مطالب و بحث ها مخلوط خواهد شد و گفتگوها از مسير خود خارج مى گردد بدون اينكه نتيجه اى بگيريم. آنگاه دانشمند شيعى رو به عباسى كرد و گفت: بنابراين، روشن شد كه سخن تو كه مى گويى: «شيعه همه صحابه را كافر مى داند» دروغ صريح است.

عباسى نتوانست پاسخى گويد و صورتش از خجالت سرخ گرديد. سپس گفت: از اين مطلب درگذريم. آيا شما شيعيان به ابوبكر و عمر و عثمان ناسزا مى گوييد؟

علوى: برخى از شيعيان به آنها ناسزا مى گويند و برخى ديگر ناسزا نمى گويند.

عباسى: اى علوى! تو از كدامين گروه هستى؟

علوى: من از كسانى هستم كه ناسزا نمى گويند; ولى معتقدم كسانى كه آنها را لعن مى كنند، داراى دليل و منطق مى باشند و نيز لعن آن سه نفر، موجب كفر يافسق نمى گردد وحتى جزءگناهان صغيره هم به شمار نمى آيد.

عباسى: اى پادشاه! شنيدى كه اين مرد چه مى گويد؟!

علوى: اى عباسى! برگرداندن روى سخن به پادشاه مغالطه و در اشتباه افكندن است. پادشاه ما را به اينجا دعوت نموده تا دليل و برهان را داور قرار دهيم; نه زور و قدرت شاه را.

در اينجا شاه به سخن آمد و گفت: آنچه علوى مى گويد صحيح است. اى عباسى! چه جوابى دارى؟

عباسى: روشن است كه هر كس صحابه را ناسزا گويد و آنها را لعن نمايد كافر است.

علوى: كافر بودن چنين شخصى براى تو روشن است نه براى من. اگر كسى صحابه را از روى دليل و اجتهاد لعن نمايد، چه دليلى بر كفر اوست؟ آيا قبول دارى كه هر كس را كه پيامبر لعن نموده باشد سزاوار لعن است؟


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:راهى به سوى حقيقت, ] [ 8:0 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب