مشعل هدایت

مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

عبدالله ذوالبجادين جوانى بود كه از حال صغر از مهر پدر و آغوش گرم آن، محروم بوده، تحت حمايت و كفالت عموى خود بزرگ شده و از مال دنيا فاقد همه چيز بود و لكن در اوان جوانى با توجهات عمويش داراى ثروت قابل توجهى گرديد و در نزديك زمانى صاحب گوسفند و شتر و غلام و كنيز گرديد و او را در جاهليت عبدالعزى ميناميدند. مدتى بود تمايل شديدى بآئين اسلام داشت ولى از ترس عموى خود ابداً اظهار نمينمود، چون او مردى خشن و متعصب و مخالف با اسلام بود. اين خاطره از قلب عبدالله بيرون نمى‏شد راهى نيز براى رسيدن بآن پيدا نمى‏كرد، بالاخره آنقدر گذشت تا آنكه حضرت رسول از جنگ حنين برگشته بجانب مدينه عزيمت نمود.
عبدالعزى ديگر صبرش تمام شد، پيش عموى خود رفته گفت مدتها بود من مايل باسلام بودم انتظار داشتم كه تو اسلام قبول كنى من هم پيروى مى‏كنم اكنون چنين مى‏بينم كه تو در اين فكر نيستى و من بيش از اين نمى‏توانم صبر كنم الان مى‏خواهم بآئين مقدس اسلام در آيم.
عمويش گفت اگر چنين كارى از تو سرزند هر آينه آنچه بتو داده‏ام و آنچه دارى حتى پوشاك تنت را پس خواهم گرفت و برهنه بيرونت مى‏كنم، عبدالعزى درحاليكه قيافه‏اش از يكدنيا وجد و سرور حكايت مى‏كرد چنين گفت: ارزش اسلام براى من از تمامى ثروت دنيا بيشتر و ارزنده‏تر است. سپس باصرافت طبع از اندوخته‏هاى خود دست بشست حتى پوشاكهاى خود را هم داد با پيكر عريان پيش مادر رفت و جريان اسلام آوردن خود را بمادر گفت و تقاضاى لباسى كرد كه پوشيده شرفياب محضر پيغمبر شود. مادر بفرزند دلبند خود لباسى پيدا نكرد بناچار گليمى راه راه كه بزبان عربى بجاد گفته مى‏شود بوى داد عبدالله گليم را پاره كرده نيمى را بر شانه و نيمى را همانند لنگ بكمربست و از مادر جدا گرديد و با صدق و صفا بطرف مدينه شتافت. هنگام سحر بود كه وارد مدينه شد، بمسجد رسول بر آمد و جزو اصحاب صفه قرار گرفت.
پيغمبر اكرم كه هر روز از اصحاب صفه سراغ مى‏گرفت، همان روز چشم پيغمبر بجوانى تازه وارد كه باوضع جالبى خود را پوشانيده بر خورد و بسراغ وى آمد، پرسيد تو كيستى؟ عبدالله خود و قبيله‏اش را معرفى نمود و سر گذشت خود را بعرض رسانيد. پيغمبر فرمود تو را عبدالله ذوالبجادين يعنى بنده خدائيكه دو گليم راه راه بر تن دارد نام گذاشتم و تو مهمان من هستى. از همان‏روز عبدالله رديف مهمانان رهبر مسلمين گرديد و بتعليم قرآن اشتغال مى‏ورزيد و در آن هنگام مسلمانان آمده جنگ تبوك مى‏شدند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:عبدالله ذوالبجادين زنجير كفر را پاره مى‏كند, ] [ 7:10 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب